ما مهمان داریم! دایی و زن دایی!

......


باید خانه را آب و جارو کنیم...ملحفه ها که تمیزند..شیشه ی پنجره ها را تازه دستمال کشیدیم..
کمد خالی برای چمدانهایشان داریم... حمام..اطاقها...آشپزخانه..همه چیز مرتب است ..   
ما مهمان داریم!

...............................
نمی پرسم چقدر تغییر کرده اند..صبر می کنم تا ببینم! اما می پرسم من آیا تغییر کرده ام؟
دو سال مساحت زیادی نیست..کم هم نیست!    
 ؛طولش؛ به چند موی سفید و چند خط افقی زیر چشمها.. طی شده!  و ؛عرضش؛ به تجربه!
چقدر حرف برای هم داریم.....
آنها با خودشان گذشته را برای من می آورند..من برای آنها آینده را. بده بستان خوبی ست!
هم من دلتنگم.. هم آنها مشتاق!
خوب میدانم یک زندگی را توی چمدان جا دادن چقدر سخت است.. و پیدا کردن انگشتان فراغت
برای باز کردن آن سخت تر.
اما شدنی ست.
.....
بی صبرانه منتظرم که بیایند .
آنها می آیند و یاد خنده ها و اشک ها..صمیمیت ها و دوستی هایم را در آن آشپزخانه ی سفید
با بشقابهای نارنجی و پنجره ی رو به باغ با خودشان می آورند..
و آشپزخانه سرد و بیروح..تاریک و خاموش بر جای می ماند.

.....

سیاوش و شراره..تانیا و سهند ..می آیند.

 

.............................



 

نظرات 9 + ارسال نظر
marua چهارشنبه 5 مهر 1385 ساعت 08:30 ق.ظ http://kindness.blogsky.com

سلام، میدونی انتظارخیلی آدم روعوض میکنه .خیلی آدماهرلحظه مجبورندکه مرورتمام زندگیشون رو تحمل کنندوبرای داشتن بهترین ثانیه ها شون نیازبه تغییردارن.

داروک چهارشنبه 5 مهر 1385 ساعت 08:31 ق.ظ

با سلام و درود بر نینوچکای عزیز و مهربان ،

چشمتان روشن ، امید است در کنار هم خوش باشید.

رضا چهارشنبه 5 مهر 1385 ساعت 04:58 ب.ظ http://www.otaghabii.blogspot.com

خوش به حالشون
خوش به حالتون
آرزو میکنم بهترین لحظات رو در کنار هم و از باهم بودن داشته باشید ..حتمن هم خواهید داشت :)

مریم چهارشنبه 5 مهر 1385 ساعت 05:20 ب.ظ http://bernadetsoubiro.persianblog.com

مقدمشان مبارک نازنین...

سیاوش (تنبور مست ) پنج‌شنبه 6 مهر 1385 ساعت 02:39 ق.ظ

برقرار باشی . کنار فامیلت خوش بگذره

دیدار پنج‌شنبه 6 مهر 1385 ساعت 11:45 ق.ظ http://rijab.persianblog.com

به به. دیدارها تازه می‌شودو دلتنگیها دور. همیشه شاد و خرم باشی نینوچکا جان.

دیدار پنج‌شنبه 6 مهر 1385 ساعت 11:51 ق.ظ

ببینم نینوچکا تو قبلا ما رو با زندائی شراره آشنا نکرده بودی؟ همون خانمی که موهاش رو از دو طرف می‌بافت و پیرهن گلدار تنش می‌کرد و ... تو خیلی دوسش داشتی درسته؟ یادمه یه پست قبلا راجع بهشون نوشته بودی.

زیستن جمعه 7 مهر 1385 ساعت 01:01 ق.ظ http://www.zistan.persianblog.com/

آه نینوچکا جانم ...... امان از دست تو و این همه مهربانی و بزرگواری بیکرانت .....
به به از این مهمانان عزیز و عالیقدر
خوش بگذره در کنار این عزیزان .....
دایی سیاووش گرامی ..... به شما هم خوش بگذره در کنار نینا کوچولوی خودتان..... او که همیشه و در همه چیز اولین بود
خیلی مخلصم رفیق جان
سلام
یاد شما بودم یاد فیدلیو هم

مهدی پنج‌شنبه 11 آبان 1385 ساعت 09:26 ب.ظ http://shahin-egle.blogsky.com

سلام خوبی
تو توی ویرایش قالب رفتی که وبلاگت تغیر کرده؟
ما وقتی میریم اون تو باید چه کار کنیم ؟
اگه توضیح بدی خیلی ممنون میشم!
ماچ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد