شمع های خاموش
.....




چرا همگان را نبخشم
چرا از خاطر نبرم زخم‌ها را،
من که فراموش خواهم کرد
نشانی خانه‌ام
چهره‌ی کودکم
و تلفظ نامم را از دهانت،

و شعله که بر باد خواهد رفت.


شمس لنگرودی

..........................................................



نظرات 13 + ارسال نظر
پیمان جوزی شنبه 21 بهمن 1385 ساعت 01:36 ق.ظ http://jozidrv.blogspot.com

به لحظه
شکر باید کرد
وقتی دستت به نرمی
و کلامت به آرامی
قلبم را
التیام می بخشد

مریم شنبه 21 بهمن 1385 ساعت 10:14 ق.ظ http://mamehr.blogspot.com

چه واسه اول هفته ام خوبم شد با این شعره :*

آذین شنبه 21 بهمن 1385 ساعت 10:26 ق.ظ http://lahhzeh.blogfa.com

...

. شنبه 21 بهمن 1385 ساعت 04:54 ب.ظ http://.

چرا کسی را ببخشم
چرا چرا ؟
چرا ز خاطر ببرم
زخم زبانت را
نامه ات را
سیلی و شلاق و هتک حرمتم را

اینک که زنده ام و می دانم و توانم فریادم هست ؟
چرا ببخشم
چرا بر سکوت برگزار کنم ؟

گیرم چند صباح دیگر پیر و خسته
از یاد می برم نشانی خانه ام را
می شاشم به جایم
و حرفهایم نامفهوم
و برده ام ز خاطر چهره ء ترا

حالا که از دستم میرسد
چرا فریاد نکنم؟
چرا آرزو نکنم مرگ پر افتخار را
در میدان شهر
که نبینم
روزگار ناتوانی و پیری
و مضحکه ء دست شما شدن را
چرا ؟

رضا شنبه 21 بهمن 1385 ساعت 10:14 ب.ظ http://www.otaghabii.blogspot.com

حیف با حال و هوای غمگینی اومدی
روح بزرگت توانایی بخشش هر چیز و هر کسی رو دارد
خوش اومدی خانوم دکتر
خیلی
خیلی زیاد

مهسا یکشنبه 22 بهمن 1385 ساعت 12:25 ب.ظ http://manebian.blogspot.com

نینای گل خوش امدی... من بینهایت مشتاقم برای دیدنت و هدیه دادن یک دسته بزرگ نرگس به تو

سیاوش دوشنبه 23 بهمن 1385 ساعت 08:13 ق.ظ http://tanbooremast.blogsky.com/

سلام نینا. خوشحالم که باز هم می نویسی و ....

داروک دوشنبه 23 بهمن 1385 ساعت 09:45 ق.ظ

با سلام و درود بر نینوچکای عزیز و مهربان ،

..................................

چه فکر می کنی؟

که بادبان شکسته زورق به گل نشسته ایست زندگی؟

درین خراب ریخته

که رنگ عافیت ازو گریخته

به بن رسیده راه بسته ای ست زندگی

چه سهمناک بود سیل حادثه

که همچو اژدها دهان گشود

زمین و آسمان زهم گسیخت

ستاره خوشه خوشه ریخت

و آفتاب درکبود دره های آب غرق شد.

هوا بد است

تو با کدام باد میروی؟

چه ابر تیره ای گرفته سینهُ تو را

که با هزار سال بارش شبانه روز هم

دل تو وا نمی شود.

.............................................

دیدار دوشنبه 23 بهمن 1385 ساعت 03:05 ب.ظ http://rijab.persianblog.com

می شود بخشید اما بعضی زخمها هر روز که میگذرد بیشتر جراحت می‌کنند و بیشتر خون می‌آیند...
اما راست می گویی
باز هم می‌شود بخشید
چرا که کینه جز تداوم یک زخم عمیق بر قلب خویشتن نیست.
و وقتی که می‌بخشی گویی رهاتری...

سنجاب سه‌شنبه 24 بهمن 1385 ساعت 01:05 ب.ظ http://www.sanjab-khanom.blogfa.com

نینای عزیز نوشتن این شعر هوای غمگینت را نشان می دهد

امید دارم نبودن سخت حضور ها را پذیرفته باشی
سرود خوانی مرهمی است

گیتار و شعر سه‌شنبه 24 بهمن 1385 ساعت 03:28 ب.ظ http://tasharnameh.persianblog.com/

سلام...!پشت شعله ای که هر گز نیافروختندش....!و یکشنبه!

مریم سه‌شنبه 24 بهمن 1385 ساعت 11:24 ب.ظ http://tao.blogsky.com

چرا همیشه چیزی از تو به جا می ماند؟چیزی به رنگ نور...چیزی که بی صدا جابجا می کند بودن آدم را...چیزی مثل حس رها شدن...رها بودن...
آمدم خانه...هنوز باورم نمی شود...تو اینجا بوده ای ..هنوز چیزی از تو اینجاست...بشقاب های روی میز میگویند که خواب ندیده ام...

فریبا سه‌شنبه 1 اسفند 1385 ساعت 01:48 ق.ظ

سلام نینای عزیز .امیدوارم سلامت باشی .بعد از مدتها من همین امروز سری به وبلاگت زدم (بعد از چندین روز ارتباط نا موفق با موبایلت).متاسف شدم از دلتنگیت و آرزو می کنم با صبوری و آرامش از پس این غم بر بیایی. قابل انکار نیست که خداحافظی از این دنیا قسمتی از زندگیست . سخت و انکار ناشدنی.
خود من زندگیمو مثل یه پلکان رو به آسمون تصور می کنم که هر روز دارم ازش بالا و بالاتر می رم .خیلی دوست دارم وقتی به ان لحظه خداحافظی از دنیا می رسم ،جایگاهم روی پلکان توی ابرها باشه جوری که کسی دلتنگ رفتنم نباشه و همه تصور کنن هنوز دارم از پلکان با لا میرم.

نینای عزیزم ، برای شما و خانواده محترم صبر ، سلامت و آرامش آرزومندم. خاطره اش در دلها زنده خواهد بود .روحش شاد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد