......


شهر من
مردمی که پشت چراغهای قرمز زندگی میکنند
شهر من
مردمی که سرویس پیام کوتاه تلفن شان هرگز قطع نمیشود
شهر من
خانواده ی ۵ نفری که در بزرگراه مدرس گدایی میکنند
شهر من
گل نرگس میفروشد در خیابان توحید مردی که آویزان کرده به گردنش : پس از ۵ سال از زندان آزاد شده ام
شهر من
برج های کوچه های محله ی دروس
شهر من
بوی عرق و گازوئیل و سرب در هوای ابری بعد از ظهر
شهر من
کافی شاپ های تاریک و دنج
شهر من
سینه زنی عاشورا و جشن روز والنتاین
شهر من
ترس ..ارعاب.. رشوه .. خلاصی
شهر من
پیست اسکی دیزین
شهر من
پیکان.. مشروب .. جاده ی شمال
شهر من
از خاک سفید ..تا قلعه حسن خان
شهر من
پیست تیر اندازی با کمان ولنجک
شهر من
مردمی که همه گنگ
شهر من
اینجا ست

آیا؟


...............................................



 

نظرات 14 + ارسال نظر
سیاوش بیرانوند دوشنبه 14 اسفند 1385 ساعت 01:12 ق.ظ http://www.tanbooremast.blogsky.com/

شهر من
شهری که در آن باید
انظباط ۲۰ باشد .
سکوت .
سکوت.
ساکت باش تا بهترین باشی.

آزاده دوشنبه 14 اسفند 1385 ساعت 02:47 ق.ظ http://aftabozarre.persianblog.com

مرگ تدریجی ما...میان آتش و دود...میان درد و اضطراب ...میان زخمهای سر به مهر...میان حس های پوسیدهء "ریحان"فاحشهء 15 ساله....
ریحان عطر ندارد...ریحان را چیده اند...

امید دوشنبه 14 اسفند 1385 ساعت 08:48 ق.ظ http://www.venus53.persianblog.com

سلام
نوشته زیبای پست قبلیتان خیلی منو تحت تاثیر قرار داد و چندین بار خوندمش
یادم هست که دیدم کودکی ام گم میشود زیر خاک های سرد.. و صدای دمپایی های کوچکم در ته کوچه ی بن بست.
خیلی زیبا و بود و بکر
شهر من گم شده است
من با تب من با تاب
خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام
من در این خانه به گم نامی نمناک علف نزدیکم
من صدای نفس باغچه را می شنوم
و صدای ظلمت را وقتی از برگی می ریزد
قلمتان همیشه توانا و دلتان همیشه بارانی باد
یا حق
امید

امید دوشنبه 14 اسفند 1385 ساعت 08:52 ق.ظ http://ونوس 53

ای انتظار های شبانه

ای نگاه های همیشه مات

از هرم انتظار

چشم ستاره می سوزد

ان دورها

افتاب را به صلیب کشیده اند

و دست های دشت

به تمنا

چون عشقه ای بر درخت دار

به هراس پیچیده است

ای بادهای هماره

خبری از افتاب نیست

و باغ افسرده

ای باد های هماره

این باغ را بر بالهای خود

به تماشای افتاب ببرید

امید دوشنبه 14 اسفند 1385 ساعت 08:54 ق.ظ http://http:/www.venus53.persianblog.com

این گذرگاه بیهوده گی است

هر سنگفرش ان

حکایت عابری است

تنها و پابرهنه

پای ابله و سرگردان

این گذرگاه بن بست است

تاریک و دهشتناک

هر سو که بنگری

دالان سکوت است و دهشت

ای عابر کوچه های وهم

این تازیانه قضاست

شلاق باد

به رخساره ما

پژواک رنجی است که از پدرانمان به ارث برده ایم

فضای پشت سر

اماج تیرهای اغشته به زهزی است

که از روبرو

بی هراس سپری

سینه هامان را شکافته

و بر لوح مکتوب ازلی منکوب میکند

ما را گریزی نیست

محکوم به سرنوشت محتومی هستیم

که دست ما را گرفته

و کشان کشان انسوی رنج میبرد

قبای شب

به تمام قد خود

گستره اندیشه مان را ببر گرفته

و ما شب زدگان غریب

حیران و سرگشته

خاطره افتاب را از یاد برده ایم

خدایرا کجا؟

به کجای این شب مغموم

شولای کهنه خود را بیاویزم؟

سارا دوشنبه 14 اسفند 1385 ساعت 09:12 ق.ظ

چه زیبا گفتی!

داروک دوشنبه 14 اسفند 1385 ساعت 09:40 ق.ظ

با سلام و درود بر نینوچکای عزیز و مهربان ،

فوق العاده بود و زیبا...........

سایه دوشنبه 14 اسفند 1385 ساعت 01:18 ب.ظ http://www.aaberi-gharib.persianblog.com

خانومی این دوتا آخریه خیلی زیاد به دل نشست...

سایه دوشنبه 14 اسفند 1385 ساعت 01:20 ب.ظ http://www.aaberi-gharib.persianblog.com

خانومی این دوتا آخریه خیلی زیاد به دل نشست...

آذین دوشنبه 14 اسفند 1385 ساعت 02:12 ب.ظ http://lahhzeh.blogfa.com

سرزمین من...ما
روزهای خوب می رسند٬ گرچه برای ما خیلی خیلی دیر.

گیتار و شعر دوشنبه 14 اسفند 1385 ساعت 07:36 ب.ظ http://tasharnameh.persianblog.com/

سلام...هوس کرده ام پرواز کنم به سوی سرزمینی که نمی شناسمش...می بینمت...یکشنبه...!

سیاوش سه‌شنبه 15 اسفند 1385 ساعت 03:57 ق.ظ http://www.shad-bashid.blogfa.com

نینای عزی سلام.متن زیبا و متاثر کننده ای بود اما لینک باز نشد!
وبلاگ رو با چند مطلب جدید به روز کردم.. میدونی که از اومدنت خوشحال میشم.راستی داشت یادم می رفت لطفا آدرس ایمیلت رو برام بگذار.یا به همین آدرس ایمیل بفرست.
شاد باشی دوست خوبم.

آرش سه‌شنبه 15 اسفند 1385 ساعت 07:23 ق.ظ

سلام نینا...
عالی بود...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 15 اسفند 1385 ساعت 07:07 ب.ظ

پشت کامپیوترهامون نشستیم و از خوانواده هایی میگیم که گدایی میکنن. برای ما ۲۰ تا کامنت مینویسن و نوشته ها و دقت نگاهمون تحسین میشن و اون خوانواده هنوز گدایی میکنن!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد