.......

 

تو فقط از پشت پنجره
سرک بکش

تا ببینی چطور
بی تاب می‌شوم
تمام راه
می‌پروازم
پله‌ها را سه تا یکی
پر می‌وازم
خدا کند
خیالم زودتر از من
تو را نبیند.

عباس معروفی





ماجرا از آن جا شروع شد که دخترکی خیالش را شبی از شبها در خوابی جا گذاشت... خیال دخترک بدون اجازه ی او رفت کنار رودخانه ای که از وسط یک شهر بزرگ رد میشد..منظره ای از  پلهای بلند و فلزی و بخار قایق های تفریحی و بادبان های سفید ..
 خیال دخترک همانجا روی یک نیمکت چوبی نشست و به آن دور دست ها خیره شد..
در همین موقع پسرکی که داشت خواب میدید که در همان شهر زندگی میکند برای هوا خوری کنار رودخانه آمده بود..  کاملا تصادفی روی همان نیمکت نشست..
خیال دخترک همان لحظه احساس عجیبی را تجربه کرد ..چیزی مثل دلشوره ی زمان بیداری..
 پسرک خیال دخترک را نمی دید ..همانطور که روی نیمکت نشسته بود از توی کوله پشتی اش یک پرنده ی بزرگ بزرگ با بالهایی پوشیده از پرهای نقره ای در آورد...و از آنجا که در خوابها همیشه اتفاقهای عجیب خیلی عادی به نظر می رسند هیچ هم تعجب نکرده بود که این پرنده توی کیفش چکار می کند..  پاهای پرنده را محکم گرفت و به پرنده هی زد.. و پرنده بال بال زنان از روی زمین بلند شد و اوج گرفت...  
و پسرک در خواب میدید که پرواز میکند روی رود آبی و پلهای فلزی اش و هیچوقت نفهمید که خیال دخترک از گوشه ی پیراهنش آویزان است و با او در آسمان تاب میخورد..   
....
با صدای زنگ ساعت..پسرک تکانی خورد و یکهو از خواب پرید.. از تختخواب بیرون زد تا روزش را شروع کند..   خیال دخترک اما روی تختخواب تکه ای از لباس پسر را هنوز محکم در مشتش گرفته بود.
.....
.........
ماجرا از آن جا شروع شد که صبحی از صبح ها خیال دخترکی در  زندگی پسرکی جا مانده بود.....
.................
.........................


.........................................

 

نظرات 7 + ارسال نظر
سایه چهارشنبه 15 فروردین 1386 ساعت 08:59 ق.ظ http://www.aaberi-gharib.persianblog.com/

این نوشته‌تو دوست داشتم خیلی...

. چهارشنبه 15 فروردین 1386 ساعت 09:05 ب.ظ

اجازه هست آهنگ متن پیشنهاد کنم ؟
از اندی
قصه از کجا شروع شد . از گل و باغ و جوونه
از صدای مهربون و یه کلام عاشقونه

. چهارشنبه 15 فروردین 1386 ساعت 09:08 ب.ظ

مجید جان سلام عاشقونه نه کلام عاشقونه :))

آذین شنبه 18 فروردین 1386 ساعت 12:52 ق.ظ http://lahhzeh.blogfa.com

خیال خام پلنگ من
به سوی ماه پریدن بود...

مریم شنبه 18 فروردین 1386 ساعت 01:40 ب.ظ http://tao.blogsky.com

خدا به خیر بگذرونه....این دیگه چه ماجراییه...رفتم سه روزه نشستم...گفتم هی نینا...این دیگه چه چیزی بود ما رو تو دومنش گذاشتی...

مریم شنبه 18 فروردین 1386 ساعت 09:16 ب.ظ http://mamehr

آدرس ایمیلی نیست آخه :(

رکسانا چهارشنبه 22 فروردین 1386 ساعت 04:00 ق.ظ

سلام نینا جونم
من پیش مامان اینام.دارم می گذرونم
وبلاگم رو پاک کردم
ممنون از احوالپرسی خانم گل و مهربون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد