برای یک اردیبهشتی ِ آرام

.....







ای عزیز!
راست می گویم.
من هرگز یک قدم جلوتر از آن جا که هستم را ندیده ام.
قلمم را دیده ام... چنان که گویی بخشی از دست راست من است؛ و کاغذ را.
من هرگز یک قدم جلوتر از آن جا که هستم را ندیده ام.

من اینجا «من» را دیده ام – که اسیر زندان بزرگ خود بوده است...
همیشه ی خدا، که زندان را پذیرفته، باور کرده، اصل ِبودن پنداشته، به آن معتاد شده، و به تنها پنجره اش که بسیار بالاست دل خوش کرده...
و آن پنجره....
آن پنجره،
آن در،
آن میله ها،
و جمیع صداهایی که از دوردست ها می آیند تا لحظه یی، پروانه وش، بر بوته ذهن من بنشینند...

این، می دانم مدح مطلوبی نیست
اما عین حقیقت است که... تو مهربان ترین زندانبان تاریخی.
و آن قدر که تو گرفتار زندانی ِ خویشی
این زندانی،اسیر تو نیست ..
که ای کاش بود!
در خدمت تو، مرید تو، بنده ی تو ...
و این همه در بند خود نبود ...

اما چه می توان کرد؟
تو تیمار دار کسی هستی که هرگز نتوانست از خویشتن بیرون بیاید
و این، برای خوبترین و صبور ترین مرد جهان نیز آسان نیست.
می دانم.
اینک این نامه
شاید باعث شود که در هوای تو قدمی بزنم
در حضور تو زانو بزنم
سر در برابرت فرود آورم
و بگویم:
هر چه هستی همانی که می بایست باشی، و بیش از آنی، و بسیار بیش از آن.

به لیاقت تقسیم نکردند؛ و گرنه سهم من، در این میان، سهم بسیار نا چیزی بود:
شاید همان سرگشتگی میان آدمها و دنیا ...اما نه داشتن بهترین همراه* ...
که تویی....

تولدت مبارک

..................................................

دیدی چطور گاهی کسی حرفهای تو را میزند با جمله های خودش؟...
*همه ی نوشته ها را نادر ابراهیمی نوشته ..
من اما آنجور که ما بودیم تغییر ش دادم -کمی.
نمیدانستم چطور باید از خوبیهای بی دریغ ات بگویم و بگویم از اینکه پا به پای تو ..با خوبی و صبوری و گذشت و عشق تو آمدن ..کاری ست نه آسان برای من ِ عجول ِ بی تحمل که بیماری رفتن دارم و نماندن و ترس ِماندن و ساختن. 
نمیدانستم چه بنویسم از نگاههای مهربانت که خستگی حتی مهربانترشان میکند و دستهای بخشنده ات که همیشه خالی ِ کج خلقی ها و خواستن ها و نخواستن های مرا پر میکنند با گل و بوسه و مهر.
امروز که روز تولد توست..میگویم که تو به من یاد دادی که - خوشبختی، نامه یی نیست که یکروز، نامه رسانی، زنگ در خانه ات را بزند و آن را به دستهای منتظر تو بسپارد. خوشبختی ، ساختن عروسک کوچکی ست از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر... به همین سادگی، به خدا به همین سادگی؛ اما یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه از هیچ چیز دیگر*-....
تولدت مبارک!
........................ 
می مانیم
من
و
آن پنجره..
 

نظرات 11 + ارسال نظر
پیمان جوزی دوشنبه 24 اردیبهشت 1386 ساعت 10:16 ب.ظ http://www.jozi.ca

من خود دربند زندانی ام شده ام. اما خدا نخواهد که خانه من زندان باشد. تو را همینگونه که هستی٫ همیشه در کنارم می خواهم که دچار توام.

***
این بهترین هدیه تولد عمر من بود.

ستاره دور سه‌شنبه 25 اردیبهشت 1386 ساعت 03:45 ق.ظ

به هیچ خنجر این ریسمان نمی گسلد
صدا می اید یکریز روز و شب از باغ
...
زلال زمزمه جاریست زانسوی دیوار.
... می پرسد این مرغ را گلو هرگز
ز کار خواندن نمی شود خسته
که با نوایش در هرم روز و سایه شب
نگاه می دارد این باغ و بیشه را بیدار؟

ببین که
-میگویم:-
این سحر عاشق است و سحر

کدکنی

ببخشای ای روشن عشق-بر ما ببخشای

لی لی سه‌شنبه 25 اردیبهشت 1386 ساعت 10:08 ق.ظ

دختر نازنینم
همه ی تولد ها مبارک باد، مبارک باد، و مبارک باد . . . اگر با عشق همراه باشد پراپر مبارکی. . . هردممان تولدی است اگر پویا باشیم و به حقیقت متولدشویم و با عشق نفس کشیم و یادمان باشد
بی عشق نمی توان نفس زد
پا بر سر کوی هیچکس زد
تا بلبل عشق پر بریزد
گل خیمه میان خار و خس زد

سنجاب سه‌شنبه 25 اردیبهشت 1386 ساعت 07:03 ب.ظ http://www.sanjab-khanom.blogfa.com

تولدشام مبارک شاد و توام با روزهای خوب برای هر دو تان

شاد باشید و شادتر

گرگ چهارشنبه 26 اردیبهشت 1386 ساعت 02:48 ق.ظ http://lonelywolf.persianblog.com

عشق و زنجیر....

سایه چهارشنبه 26 اردیبهشت 1386 ساعت 08:50 ق.ظ http://www.aaberi-gharib.persianblog.com

یادم می‌مونه که درباره این نوشته باهاتون حرف بزنم ... و آخرش هم بگم : "چه اسفندها.. آه چه اسفندها دود کردیم برای تو ای روز اردیبهشتی........."

مریم چهارشنبه 26 اردیبهشت 1386 ساعت 10:34 ق.ظ http://mamehr.blogspot.com

هووم ترس ِ ماندن و ساختن .. ترسی که سالهاست دچارشم و ...
دیدی چطور گاهی کسی حرفهای تو را میزند با جمله های خودش؟!

امید چهارشنبه 26 اردیبهشت 1386 ساعت 10:44 ق.ظ http://www.venus53.persianblog.com

با سلام
دوست عزیز چه پیشامدی رخ داد که دیگر حضورتان را مکرر نمیکنیم؟
میخواستم در مورد نوشته تون قلمفرسایی کنم اما وقتی نیک نگریستم دیدم که گلایه بهتر است .
من از دید و بازدید کسانی که قلمشان را دوست دارم همیشه خرسند می شوم و به همان اندازه هم از ندیدنشان پریشان
با دل نوشته و دست خطی از خودم بروزم
یا حق
امید

آزاده جمعه 28 اردیبهشت 1386 ساعت 05:12 ب.ظ

آزاده جمعه 28 اردیبهشت 1386 ساعت 05:14 ب.ظ http://aftabozarre.persianblog.com

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

[ بدون نام ] یکشنبه 30 اردیبهشت 1386 ساعت 12:28 ق.ظ

عالی بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد