یک گیلاس بیشتر.. از لیکور با طعم بادام

یک من..
و یک من ِ دیگر..
تصوری که در ذهن..بس پُر رنگ ما خوانده می شود..
در عمل اما ..
همان من را هم کمرنگ تر  کرده است..

.....

 


یک نگاه
یک لبخند.. لرزشی بر گوشه ی لب بالایی
پلک زدنی..کُند تر و آرام تر شاید
چینی بر ابرو.. نشان نارضایتی
یک مکث ِ کوتاه ِ کوتاه.. بعد از یک کلمه در یک جمله..کلمه ای که سنگین میشود ..
تماس‌ ِ یک لحظه ی دستی که فنجان قهوه را تعارف میکند..
ضربه ای سبک و کوتاه روی کتف سمت چپ.. نشان صمیمیت و تایید
شما..یی در یک گفتگو .. که  تو ..می شود در تک جمله ای تصادفی..
تأمل ِ به ظاهر تصادفی ِ چند ثانیه ای روی صفحه ی مونیتور.. ارضای یک کنجکاوی
یک شک .. یک بی اعتمادی.. دشمن های فرضی
یک جمله ...
جمله ای که مثل سیمان لا به لای فضای اسفنجی ِ یک رابطه را پر میکند..نفس کشیدن سخت می شود ..
جمله ای که میخ می شود بر دیوار تازه رنگ شده ی یک احساس.. میخ بیرون کشیده می شود با تهِ چکش  ِیک معذرت خواهی .. سوراخش که می ماند..
.............
یک من..
یک من ِ دیگر..

هر کدام به تنهایی می تواند در ثانیه ای ..چون وزش باد تابستانی.. پنجره ای را که رو به گلدانهای حیاط و درختان باغچه باز است .. محکم ببند..
طوری که از هجوم ناگهانی هوا.. آن یکی پنجره ی اطاق رو به حیاط ِسرسبز خانه ای دیگر ..باز شود!



یک
گیلاس
بیشتر
از
لیکور
با طعم بادام



نظرات 6 + ارسال نظر
ستاره دور پنج‌شنبه 31 خرداد 1386 ساعت 07:04 ق.ظ

گاهی ادم به این میرسد که از چیزی بگذرد.
یا اینکه در این دم بگذرد.
گونه ای ارامش در ان میجوید. بسا که این ارامجویی را به پای بزرگواریش میگذارد. پیش خود٬ گذشت می کند. انچه را که به انگیزه های ضروری طبع خود و به منظور رهایی خود انحام
می دهد٬ گذشت نام می نهد. ناز بلند همتی خود را دارد.
...
گویی در زدودن همه پیرایه های روح٬ تن به غسل سپرده است. اید باور به یقین می کشاند. از خود فراتر می رود. از دیگری و از بندهای دست و پا گیر فراتر می رود.
...
محمود دولت ابادی

این است خود پرستی و ناشکیبایی عشق!

مهتاب پنج‌شنبه 31 خرداد 1386 ساعت 11:30 ق.ظ http://bbmahtaab1.blogfa.com

داد از منی که که دیگر من نیست ...

گیتار و شعر پنج‌شنبه 31 خرداد 1386 ساعت 07:41 ب.ظ http://tasharnameh.blogfa.com/

سلام...دست به دنبال همدست!دیریست که قهوه ای تعارفمان نمی شود...زاده نشسته گان غروریم همصحبت قدیمی...!و یکشنبه!

[ بدون نام ] جمعه 1 تیر 1386 ساعت 01:30 ق.ظ

یک گیلاس کمتر . . مای حتمآ پُر رنگ تر .

در عمل هم . . .
تصوری پُر رنگ .

در تک جمله ای تصادفی . . !
هیچ اتفاقی ـ تصادفی نیست .

با یک نگاه می توان رنگی داد .

ستاره دور جمعه 1 تیر 1386 ساعت 07:21 ق.ظ

و فردا روز دیگریست.

تارا پنج‌شنبه 3 آبان 1386 ساعت 06:04 ب.ظ

زیبا بود و خواندنی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد