غربت یعنی بدون تاریخچه شخصی بودن.. هستی! اما کسی نمی داند چگونه بوده ای! مثل کتابی که سالهاست صحافی شده اما تمام صفحاتش ناگهان سفید میشود.. باید دوباره بنویسی.. خودت را تعریف کنی واز خودت برای دیگران تصویری دوباره بسازی..
غربت زد گی زمانی اتفاق میافتد که ان چیزها که دراین صفحات مینویسی از چیزهایی که از خودت به یاد داری بسیار دور باشد....
غربت زد ه کسی است که یک روز صبح.. با خیال راحت روی میز صبحانه قهوه صبحگاهی اش را مینوشد روزنامه صبح را ورق میزند..سود سهام.. وام بانکی به صورت اقساط بسیار بلند مدت.......که زنگ در به صدا در میاید و پستچی کتابی قدیمی به او میدهد...و....
فکر می کنم از زمانی که پا به این دنیا گذاشتم غریبم.
تو این دنیا همه چیز برای من بیگانست یجورایی نا مانوسه پس
برای من دنیا یعنی غربت.
غربت زدگی برای من زمانی اتفاق افتاد که مجبور شدم خودمو
با این دنیا وقف بدم.
من یک غربتزدم.
غربت خوری
غربت گردی-غربت پوشی-
غربت برای تحمل -برای ازادی - برای انتخاب
غربت برای تغیر -برای امید -برای آشنائی ها
غربت برای ادبیات جدید
غربت یعنی...............حرکت