-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 شهریور 1386 00:01
یک پنجره برای دیدن یک پنجره برای شنیدن یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی در انتهای خود به قلب زمین میرسد و باز میشود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریم سرشار میکند و میشود از آنجا خورشید را به غربت گلهای شمعدانی مهمان کرد یک پنجره برای من کافیست من از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 مرداد 1386 06:48
جمله ای روی کاغذ کاغذی توی پاکت پاکتی توی کشو کشویی در میز میزی در اطاق اطاقی با یک پنجره پنجره ای رو به باغ باغی از گلهای نسترن وحشی ... پنجره اطاق میز کشو پاکت کاغذ و جمله ای روی کاغذ : در ِ این اطاق همیشه باز است.. برای کسی که پنهانی پاورچین پاورچین از حریم عطر نسترن ها گذشته است.. کسی که حس ِ خوب ِ امن ِ پشت ِ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 مرداد 1386 06:44
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 مرداد 1386 06:41
گلهای نسترن را لگد نکنیم! ..... .....................................................................
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 مرداد 1386 22:31
جادوگری ۱ درس اول: جادوی کلمات ..... جادوی اول: کلمه ی جادو : سلام پل متحرکی را از توی آسمان بر میدارد و میگذارد یکراست جلوی در قلعه ای که نفوذ ناپذیر مینمود تا لحظه ی پیش! هنگام ادای این واژه..با نگاه و لبخندی شاید.. چون چوب جادو.. در بزرگ قلعه را هم میتوان گشود. ثبت کننده ی نامها و یادها.. جادوی دوم: کلمه ی جادو:...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 مرداد 1386 23:19
...... دیدی بعضی وقتها میخواهی خود ِ واقعی خودت را.. که بسیار هم خود ِ ساده و پیش پا افتاده ایست.. از زیر خود هایی که برایت تعریف کرده اند بیرون بکشی.. حسش مثل وقتی میماند که خرت و پرت هایت را ریختی توی کیفت و آمدی پیش یک دوست قدیمی..لباس راحتی توی خانه اش را گرفتی پوشیدی و پا برهنه و چهار زانو روی صندلی توی آشپزخانه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 مرداد 1386 00:36
..... بیچاره پنجره ای که ماه توی قابش جا نمی شود .. ........................
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 مرداد 1386 20:03
من و یک فضولی شبانه در وبلاگستان ....... یکی دو روز پیش در یک وبگردی ِ شبانه! ..از این وبلاگ به آن لینک.. از آن یکی به یک وبلاگ دیگر ..همین طور... سر درآوردم از یک وبلاگ عاشقانه!..که پر بود از نوشته ها و شعرهایی در وصف عشق نویسنده ی وبلاگ و یک آقا پسر خوش قیافه (عکسش در یکی از پُست ها بود) ..من که میخواستم ببینم آخر...
-
روز پدر
شنبه 6 مرداد 1386 20:21
..... در گوشه ای از این آسمان که سهم اینجایی ها امروز از آن یک قطعه ی گنده ی آبی ِ روشن ِ کمی تا قسمتی ابری ست.. هواپیمایی معلق در هوا بال بال زنان دارد اقیانوس را طی میکند تا برسد به اینجا. مامان جان من توی این هواپیما نشسته و نمیدانم دارد چطور خودش را سرگرم میکند ..تا این دقایق زودتر بگذرند.. ساعت هفت و نیم صبح بوق...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 مرداد 1386 00:16
...... اگر این روزها من موقع پیاده شدن از انوبوس به راننده ی خیلی کانادایی اش ..به زبان شیوای فارسی میگویم خیلی ممنون!! تعجب نکنید! اگر این روزها من در جواب یکی از این مریضهای پرتقالی ام که پای تلفن به من میگوید ؛صدای شما پای تلفن چقدر عوض میشود؛ جواب میدهم : راست میگین خودم هیچوقت متوجه نشده ام!!!! .. اصلا تعجب...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 مرداد 1386 00:24
«من و دوست امریکاییام»: رؤیایی که مال من نیست میگم: «عاشقتم.» میگی: «بیا بریم نیویورک، اونجا ازدواج کنیم.» حالا اینا رو برات مینویسم که بدونی چرا باهات نمیآم، خوندن و نخوندنش با خودت. یه دوستی دارم -- یا داشتم -- که همه زندگیمو مدیونشم. یه روز، قبل از امتحان ِ شیمی ِ سال سوم دبیرستان، داشتم جلوی کتاب مزخرف ِ شیمی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 تیر 1386 00:50
....... خانهای با چهار اتاق بی دیوار دیده بودی؟ باغی سرسبز تا آنسوی جهان شنیده بودی؟ طناب رخت را از این سر دنیا به آن سر دنیا کشیده بودی؟ با ملافهها بر بند بند نوشتههای من در بوی آبی لاجورد دویده بودی؟* و تو فکر میکنی زندگی چند بار اتفاق میافتد؟ و تو فکر میکنی یک سیب چند بار میافتد تا نیوتن به سیب گاز بزند و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 تیر 1386 23:39
PEN PAL ..... خیلی سال ِ پیش .. دوران مدرسه و کلاس زبان انگلیسی و این حرف ها و مُد شدن ِ این فرمهای دوست مکاتبه ای که بین بجه ها دست به دست میجرخید .. نمیدانم چه شد که من هم تصمیم گرفتم یکی از این فرم ها را پر کنم و بفرستم.. شاید خنده دار به نظر برسد اما به دلایل عقاید نیمچه کمونیستی ام !! در آن روزگار ..یک نگاهی به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 تیر 1386 20:51
..... دو فنجان روی میز است.. یکی فنجان دسته دار سفیدی است با گلهای ریز زرد روی حاشیه لبه آن... و دیگری فنجان دسته دار سفید دیگری است با گلهای ریز زرد دیگری روی حاشیه لبه آن... یکی فنجان من بوده است و دیگری فنجان تو. فنجانی که هنوز قهوه نیم خورده بدون شکر تو ..توی آن باقی است... در زیر سیگاری روی میز دو سیگار است... که...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 تیر 1386 05:48
قاصدک راستی آیا رفتی با باد ؟ راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟ مانده خاکستر گرمی ، جایی ؟ در اجاقی.. طمع شعله نمی بندم.. خردک شرری هست هنوز *؟ ...... یادت هست؟ آن قاصدک های سفید که بادِ گرم تابستان پرشان می داد توی هوا .. کف دستت را باز میکردی که یکی شان بیاید و بنشیند ...عاشقانه هایت را به گوشش میخواندی و به نرمی فوتش...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 تیر 1386 00:02
..... مثل یک نگاه خیس با لبخندی اما ..بر لب مثل رگبار ِ ابر های پراکنده ی یک روز آفتابی مثل گفتن ِ نه! اما فکر کردن به آری! مثل اخم های پیشانی ِ چشم هایی که می خندند.. مثل ریشه هایی به سمت آسمان .. مثل زندگی پشت پنجره ی مرگ مثل ِمثل ِ من و آن من ِ دیگر ِ من ....................................
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 تیر 1386 23:59
...... خیابان کالج ..خیابانی است شرقی غربی در محدوده ی پایین شهر تورنتو.. در امتداد این خیابان به غرب برویم .. به محله ی ایتالیا یی ها می رسیم با رستوران ها و بار ها و پاتوق ها سبک اروپایی ..که میزهایی با شمع های روشن دارند و پشت پنجره هاشان پرده های ضخیم زرشکی.. غرب تر که برویم .. می شود محله ی پرتقالی ها..که کوچه ها...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 تیر 1386 00:25
با همسفر ...... سر کش و سر سبز و پیچنده گیاهی دیوار ِ کهنه ی باغ را فرو پوشیده است از این سو دیوار دیگر به جز جرزی از بهار نیست.. که جراحات ِ آجرها را.. مرهم ِ سبز ِ برگ شفا بخشیده است و از آن سوی دیگر گیاه پیچنده چون خیزابی لبپرزنان سایبانی بر پیگاه ِ دیوار افکنده است! رطوبت ِ ویرانکننده، از تب ِ پُرحرارت ِ رویش ِ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 تیر 1386 22:30
... En reprend la ..... ......................... Get this wid au lieu du piano.. une flute.. get | Share | Track details
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 تیر 1386 09:01
و فردا روز دیگری ست .................... -این جا یک اطاق است -بگذار این اطاق پر باشد از هدیه های باز نشده.. و بگذار تصور کنیم این فرشته ی کوچک بی اعتنا به آن همه جعبه ی رنگی ..آمده نشسته پشت این پنجره .. و منتظر ِ چیزی ست.. امممم.. مثلا منتظر ِ... .... -صبر کن! صبر کن! بگذار این اطاق را پر کنیم از آدم های بزرگ ِ پر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 خرداد 1386 23:01
یک گیلاس بیشتر.. از لیکور با طعم بادام یک من.. و یک من ِ دیگر.. تصوری که در ذهن..بس پُر رنگ ما خوانده می شود.. در عمل اما .. همان من را هم کمرنگ تر کرده است.. ..... یک نگاه یک لبخند.. لرزشی بر گوشه ی لب بالایی پلک زدنی..کُند تر و آرام تر شاید چینی بر ابرو.. نشان نارضایتی یک مکث ِ کوتاه ِ کوتاه.. بعد از یک کلمه در یک...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 خرداد 1386 06:05
دفتر پرسش ها پابلو نرودا ...... چرا برگ ها وقتی احساس زردی می کنند.. خود کشی می کنند؟ پرتقال ها... خورشید را بر درخت پرتقال چگونه تقسیم می کنند؟ و پیش از آبِ انار.. یاقوت ها چه می گفتند؟ اگر مگس ها عسل بسازند.. زنبور ها رنجیده خاطر خواهند شد؟ اشیای درون رویاها چه می شوند؟ آیا رهسپار خواب های دیگران می شوند؟ چرا به ماه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 خرداد 1386 19:10
مایع در سرما جامد میشود جامد در گرما مایع میشود مایع در گرما گاز میشود گاز در سرما مایع میشود گرما یا سرما مسئله این است! ...... آدمهای مایع شکل پذیرانِ سیال.. در جام های رنگارنگ و دلفریب ِبه خاطر تو .. مظروفِ ظرفهای ِ آن چه دیگران گفته اند .. عوض میشوند ..تغییر میکنند و شکلی نو می پذیرند.. مهربانانی بی ادعا.. دوستانی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 خرداد 1386 18:54
اُپرای آن سوی ِشبح تئاتر شهر ...... سالهای ۷۵ -۷۶ تئاتری در سالن اصلی تئاتر شهر روی صحنه آمد به نام ؛ آن سوی آینه ؛ کاری از آزیتا حاجیان وبچه های گروه سبز و البته هنرمندانی چون مرحوم مهدی فتحی.. افسر اسدی.. ارژنگ امیرفضلی..سیما تیرانداز..باران کوثری..امید زندگانی..و محمدرضا شریفی نیا.. این اثر اقتباسی بود از نمایشنامه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 خرداد 1386 21:41
..... هی ماهیِ بیجفتِ بازیگوش تو در حوضکِ این حیاطِ بیسیب و سایه چه میکنی؟ اینجا که نه زادرودِ من است وُ نه رود و رویای تو ...؟ حالا من از حدیثِ آن همه ناروا روایتنویسِ اندوهِ آدمی شدم، پس تو چرا قناعت به گفتوگوی این گریه کردهای؟ "دست به دلم نگذار حوصلهی دوباره دیدنِ دریا در من نیست." عجیب است، بعد از این همه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 خرداد 1386 23:27
می توانم نگه دارم دستی دیگر را چرا که کسانی دست مرا گرفته اند به زندگی پیوندم داده اند... ..... آذین با پنجره هایش.. سایه با پیاده روی در پاریس... مامهر با زنجیری به درازای یک دوستی .. داروک و رضا و آرش و نیل و مهتاب و رکسانا..پدرام و مهسا و جهانگرد و خط و نقطه با تمام آن جمله های زیبا و آرزو های سرشار از مهر.. تائو...
-
نینا سی ِ می
سهشنبه 8 خرداد 1386 19:24
...... خواب دیدم سنگین شده ام.. هر چه بالا و پایین می پرم نمیتوانم خودم را روی لبه ی پنجره بالا بکشم .. بنشینم و بیرون را نگاه کنم.. خواب دیدم بزرگ شده ام و توی هیچ گنجه ای نمیتوانم قایم شوم و همه زود مرا پیدا میکنند .. خواب دیدم می ترسم سوار آن چرخ و فلک گنده ی شهر بازی بشوم.. خواب دیدم خسیس شده ام.. دیگر به این فکر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 خرداد 1386 20:53
...... همین روزها که می شد.. منتظر تلفنش بودم .. بالاخره مرا جایی پیدا میکرد.. اول برای پیغامگیر خانه پیغام میگذاشت ..بعد به مطب زنگ میزد و سراغم را میگرفت.. من که میدانستم چه کارم دارد هر جور شده از هر جا که بودم به طرف بلوار و پارک لاله راهم را کج میکردم.. میدانستم مثل هر سال میخواهد سالگرد ازدواج مامان و بابا را به...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 خرداد 1386 19:27
....... ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس چه سفرها کرده ایم، چه سفرها کرده ایم.. ما برای بوسیدن خاک سر قله ها چه خطرها کرده ایم، چه خطرها کرده ایم... ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود خون دلها خورده ایم خون دلها خورده ایم.... ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود رنج دوران برده ایم رنج دوران برده ایم.... ما برای بوئیدن بوی...
-
آبشار قره سو ۲
چهارشنبه 26 اردیبهشت 1386 22:35
..... کمی پیاده رفتیم و سراشیبی نه چندان تندی را رد کردیم و رود خانه را دیدیم.. مسیر باریک رودخانه ..آبی زلال ِ زلال ..که روان بود بر سنگفرشی از سنگهای صیقل خورده و شن ریزه ها.. و از دو طرف محدود میشد به سنگهای بزرگ تری که راه رفتن از رویشان آسان نبود.. پس با کفش و جوراب و شلوار زدیم به آب.. تا کمی بالا تر از مچ پا آب...