.....و او در راه تقدیر خویش به درختی رسید.زیر آن نشست..دید که در جهان آفرینش از هر چیز به دو جنس است..
یکی بذری میگذارد و دیگری می پروراند...یکی بی حد وا می گذارد و دیگری بی حد در بر می گیرد....
و به تفکر پرداخت....
ناگاه روشنی وجودش را بر گرفت..از جای برخاست و گفت: پروردگارا! میخواهم چون تو باشم.. نه نری و نه ماده ای! ...
.........که هم نری و هم ماده ای!
سلام به بلاگه ما سر بزنی خوشحال میشیم بدرود
خیلی جالبه ...
موفق باشی !
.....
که به هنگام کار نه نریم و نه ماده
که به هنگام تفکر گاه نریم و گاه ماده
که به هنگام عشق ورزیدن یا نریم و یا ماده ......
که هم نریم و هم ماده .