زمانی برای مستی اسبها (بهمن قبادی)..دیشب از کانال cbc

روبروی تلویزیون دراز کشیدم...حسابی خودم رو لای پتو پیچیدم..از لای پنجره ها سوز میاد...
با خودم قهرم..
به خودم بد و بیراه میگم..
از بیکاری کلافه ام..
از بی برنامه گی..
از تنها یی..
اصلا حوصله غذا خوردن هم ندارم...
اه! چقدر این مملکت ..* سرده!
چرا کسی بهم تلفن نمیزنه؟ ....الان اونجا همه سر کارن..وای! ای خدا اونجا الان صبحه..
دلم گرفته..

.....

کانال تلویزیون رو عوض می کنم...فیلم داره..
........
.................
........................
...........

مبهوت به شیشه ی تلویزیون زل زدم....
به هیچی نمیتونم فکر کنم...
به هیچی...

سرمو زیر پتو قایم میکنم و آروم بغضمو خالی میکنم.....

.. زمانی برای مستی اسبها نیست....

نظرات 3 + ارسال نظر
آشنا دوشنبه 5 بهمن 1383 ساعت 10:15 ب.ظ

میروی سفر برو ولی
مثل آن پرنده باش آن پرنده ای که رو به نور کرد
میروی ولی بما بگو
راه این سفر چه جوری است
از دم حیاط خانه ات تا حیاط خلوت خدا
چند سال نوری است .
راستی چرا مسیر این سفر روی نقشه نیست
شاید اسم این سفر زندگیست .
تو ی دستهای خالی ما یک سبد جواب کال
تو رسیدهای باز هم به شهری از علامت سئوال .
جز دلت که لازم است هیچ چیزباخودت نمیبری نبر
ولی از سفر که آمدی
راه باخودت بیاور راه های دور وسخت
خسته ایم از این همه
جادههای امن وراه های تخت .
میروی سفر برو ولی مثل آن پرنده باش
آن پرنده که عاقبت قله سپید صبح را فتح کرد .

میلاد چهارشنبه 7 بهمن 1383 ساعت 01:08 ب.ظ

شب سردی است من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده

می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا برغمها

فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی

نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر صحر نزدیک است
هردم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است!

خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که به دان آویزم؟

مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من اما غمی غمناک است.



سهراب سپهری

نرمن در ب در چهارشنبه 7 بهمن 1383 ساعت 10:39 ب.ظ http://www.sbn12.tk

فیلمش چی بود؟...............

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد