.......روزی فیلسوفی از یک استاد ذن پرسید:
اگر جوجه غازی را درون یک بطری بیاندازم و به آن غذا دهم تا جوجه رشد کند و به یک غاز کامل تبدیل شود .
چگونه میتوانم آن را از داخل بطری بیرون بیاورم بی آنکه بطری را بشکنم یا غاز را بکشم؟
استاد ذن ناگهان دستهایش را به هم کوبید و فریاد بلندی زد!
فیلسوف از جا پرید و یکه خورد!
استاد گفت: دیدی! غاز بیرون آمد!
.........................
کله ام پر از غاز هایی اند که یه زمانی جوجه بودند!
سلام...
خيلی قشنگ بود...
بايد اعتراف کنم منو هم به فکر واداشت...
از اينکه به کلبه من سرزدی ممنون...
ميتوانيد پاسخ خودتون رو ببينين...
از بابت شعر احمد شاملو هم ممنون...
به نام شما در صفحه وارد کردم...
موفق باشی...
سلام
وبلاگت توپی داری
به من سر بزن
بای
سلام
وبلاگ خوبی داری
موفق باشی
بای