.....
در خود جستجو میکنم..

تهی وجودم را میابم.
قالبم را گم کرده ام!
و تنها تکیه گاه من
آغوش توست...
که حجم خالی مرا
در بر میگیرد.
چشمانت..
که تلالو نورش
در قطره های اشکم
رنگین کمانی
می سازد.
و
شانه های تو ...
هنگام که از بار سنگین تهی بودن
سر خم میکنم..
ـ بی هیچ گفتگویی..
و
آنگاه که در خود جستجو میکنم ..
مظروف عشقت ظرف وجودم را پر کرده است......
لبریز و سرشار ..
با قالبی دیگر...
سر بر می دارم.....
...........
................
.................................
دلم گرفته بود ..همین!