زهیر ۱

.....

امروز در ایستگاه قطار بودم و پی بردم که فاصله ی ریلهای قطار ۵/۱۴۳ سانتیمتر است.
چرا فاصله شان اینقدر عجیب است؟
در آغاز وقتی اولین واگن های قطار را می ساختند از همان معیارهایی استفاده کردند که در ساخت کالسکه به کار میرفت.
چرا فاصله ی چرخهای کالسکه اینقدر بود؟ چون خیابانهای قدیم مطابق با این فاصله ساخته شده بود . کالسکه ها فقط با رعایت این فاصله میتوانستند رفت و آمد کنند.
کی تعیین کرده بود که عرض خیابان اینقدر باشد؟ ناگهان برمیگردیم به گذشته های خیلی دور.. رومیها.. نخستین مهندسان بزرگراه ساز اینطور تصمیم گرفته بودند.
دلیلش چه بود؟ ارابه های جنگی را دو اسب میراندند و وقتی دو اسب را از نژادی که آن زمان به کار میرفت کنار هم بگذاریم فضایی معادل ۵/۱۴۳ سانتیمتر اشغال میکنند.
بدین ترتیب رومی های باستان فاصله ی ریلهای قطار امروز را تعیین کرده اند ریلهایی که برای مدرن ترین قطارهای سریع السیر هم به کار می رود.
....
این موضوع کاملا به ازدواج مربوط است...
در یک مقطع تاریخ یکی پیدا شد و گفت : وقتی دو نفر ازدواج میکنند وظیفه دارند تا آخر عمر به هم بچسبند.
مثل دو ریل قطار باید کنار هم حرکت کنید و تابع این قالب دقیق باشید..حتی اگر گاهی مجبور شدید کمی دورتر یا کمی نزدیکتر بشوید مخالف قاعده عمل کرده اید.قاعده اینطور حکم میکند :عاقل باشید.به آینده فکر کنید و به بچه ها.دیگر نمیتوانید تغییر کنید ..باید مثل دو تا ریل قطار باشید :فاصله تان از هم همیشه همان است که در ایستگاه شروع بوده باید این فاصله را در میان راه و تا مقصد حفظ کنید.
نمیگذارند عشق عوض شود نه میتواند در آغاز زیاد باشد و نه در میانه اجازه دارد کم شود..خطرناک است! یعنی شوق اولیه ی سالهای اول.حفظ همان فاصله ی مشخص.. همان کارکرد.
شما در خدمت قطار نوع بشرید و به طرف آینده حرکت میکنید:بچه هایتان فقط در صورتی خوشبخت میشوند که همیشه همین طور بمانید:با فاصله ی ۵/۱۴۳ سانتیمتر از هم.
اگر ناراضی هستید.. که هیچ چیز هیچوقت تغییر نمیکند ..به بچه هایی که بدنیا آوردید فکر کنید.به همسایه ها فکر کنید.. نشان بدهید که خوشبختید..روزهای یکشنبه کباب درست کنید..تلویزیون نگاه کنید..به جامعه خدمت کنید.به جامعه فکر کنید :طوری ظاهرسازی کنید که همه فکر کنند میانتان اختلافی نیست.به اینطرف و آنطرف نگاه نکنید ممکن است چشم کسی به چشم شما بیافتد و این یک وسوسه است ممکن است منجر به طلاق و افسردگی بشود. موقع عکس گرفتن لبخند بزنید..چمنهای خانه تان را بزنید درباره ی ورزش صحبت کنید..وقتی ورزش کاری از پیش نمی برد درباره جراحی پلاستیک صحبت کنید.
اما هیچوقت یادتان نرود: یک زمانی این قواعد تثبیت شده اند و باید به آنها احترام بگذارید. کی این قواعد را گذاشته؟ مهم نیست..هیچوقت از این سوالها نپرسید..چرا که این قواعد تا ابد باقی است حتی اگر با آن موافق نباشید....

عشق..به همین شکل از بین رفت..این اتفاق وقتی افتاد که میخواستیم قواعد دقیقی برای ابراز عشق وضع کنیم.


؛زهیر؛ پائولو کوئلیو
 
...............................

کتاب را چند روز پیش کاملا تصادفی در یک کتابفروشی ایرانی پیدا کردم. آخرین ترجمه از آثار این نویسنده. انگار دوستی قدیمی را پس از سالها در یکی از کتابفروشی های خیابان روبروی دانشگاه تهران دیده باشی...دست آن دوست را گرفتم و به خانه آمدیم.. چند روزیست که مهمان من است...گوش می سپارم و فکر میکنم...فکر میکنم...
امروز در ایستگاه مترو  ناخودآگاه به ریل هایی نگاه میکردم که از هم ۵/۱۴۳ سانتیمتر فاصله داشتند..
و چقدر آرام و بی دغدغه کنار هم قرار گرفته بودند...و از پنجره ی دیگری به این خطوط موازی نگاه کردم..نخواستم وجود این فاصله را نقد کنم..خواستم  به انسانهایی فکر کنم که چقدر استادانه سالها در قاب این فاصله کنار هم زندگی کرده اند..و به اینکه چقدر سخت است که همیشه روی یک ؛ خط کش ؛ زندگی کنی....خواستم قدری به قواعد بازی فکر کنم...و به لزوم وجود قواعد در بازی...

ترن با سرعت و صدای زیاد وارد ایستگاه شد..

نوشته ی کتاب را با خودم تکرارکردم: عشق به همین شکل از بین رفت..وقتی قواعدی برای ابراز عشق وضع کردیم...

زیر لب با پوزخندی گفتم: ....  و چه میدانیم که عشق چیست....

سوار ترن شدم و بر روی دو خط موازی با فاصله ی ۵/۱۴۳ سانتیمتر به سفرم ادامه دادم.

...............................

نظرات 4 + ارسال نظر
زیستن یکشنبه 20 آذر 1384 ساعت 11:54 ق.ظ http://www.zistan.persianblog.com/

سلام نینوچکا جان
بیا یه کمی جرو وبحث کنیم ....
نوشته ء به ظاهر بسیار زیبایی است ؛) ولی میخواهم بگویم خیلی مکانیکی ست . توی این مثال دیالکتیک زندگی گم شده ... خوب هر ذهنی میرود پی اینکه برای حرکت قطار یه جفت ریل لازم است که باید با فاصله موازی کنار هم حرکت کنند و گرنه که لنگ قطار بیچاره جر میخورد ( ساری برای بی ادبی) برای رفتن به جا های مختلف باید این فاصله همیشه یکسان باشد .... از قدیم یادم هست که روسها استاندارد دیگری داشتند و قطار میرفت جلفا و باید سوار یک قطار دیگر می شدند .... خودم نرفتم .... استاد شما بهتر است متل ازدواج را با رشته های دی ان ای و آنزیم های حیاتی مقایسه کنی و اینکه چگونه به هم می پیچند و بازی در می آورند و شگفتی می سازند :))
نکنه دعوامون بشه ؟ «)) ....

زیستن عزیز. نوشته ای رو که خوندی .. در آخرش نوشته ام که از ؛کتاب زهیر؛ بود..نوشته ی من نبود تا ازش دفاع کنم یا بحث! اون و گذاشته بودم تا توضیحی باشه برای چند خطی که از طرف خودم نوشتم..اگر شاید بار دیگه اون چند خط رو بخونی ببینی.. من اصولا همیشه طرفدار جور دیگر دیدنم و خواستم به این مطلب هم جور دیگه نگاه کنم با دقت در قواعدی که ممکنه ما ظاهرا به دلایل مختلفی - که بحثش طولانی میشه - نفی اشون کنیم اما در عمل بسیار به این قواعد نیازمندیم...مسلما ازدواج رو -مثل هر چیز دیگه- میشه با مثالهای مختلف تحلیل کرد.. مثال تو در مورد حلقه ی؛ د ان آ ؛ هم مثال جالبیه..اما این واقعیتی است که فاصله ی دو ریل قطار باید همیشه یکسان باشه..چه اون قطار به جلفا بره..چه به گرگان یا دم خونه ی ما! :) ... ما که دعوا نداریم! :)

رضا یکشنبه 20 آذر 1384 ساعت 07:17 ب.ظ http://www.otaghabii.blogspot.com

خانم دکتر بهتر بود به جای کلمه ؛ استادانه ؛ از ؛ اجبارانه ؛ استفاده میکردی...این افراد همدیگه رو تحمل میکنن ...من معتقدم اگه انسانها فرزندی رو به این دنیا
آوردن و از هیچکدوم از طرفین خیانتی سر نزد ؛ اگه هم روی خط هستند باید ادامه بدند ..ولی اگه بچه ای نباشه تحمل و اجبار بی معنی است..و واقعن نمیشه برای عشق مرز و محدوده و قواعد ترسیم کرد اگه کردیم پس دیگه اون عشق نیست... رفتم کتاب راه آهن رو که تو دانشگاه پاس کردم رو دیدم ؛ تا شاید به خاطر فاصله بین دو تا ریل مچت رو بگیرم دیدم دقیقن نوشته۱۴۳.۵

پیمان جوزی دوشنبه 21 آذر 1384 ساعت 09:00 ق.ظ http://jozidrv.blogspot.com

نینا من کاملا با تو موافقم و مشکل اساسی ریلی بودن همان دعوا است

مرجان پنج‌شنبه 24 آذر 1384 ساعت 01:52 ق.ظ

نینا جان سلام: مهرداد گفت که برات بنویسم که خطهای کوچکی هم هستند که این ریلها را کنترل می کنند که فاصلشون کم و زیاد نشه که گویا به این خطها تراورس می گویند. که سبب میشود این ریلها نه دور بشوند و نه نزدیک .
این پیوندها توی زندگی نقش کمی ندارند و مهمند. کسی که فکر میکند ازدواج دو خط موازی است باید ببینیم که چند تا از پیوندها را دارد.
البته ناگفته نماند من نقش کاتب (تایپیست) را داشتم و این نظر مهرداد بود : )

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد