......اتفاق عجیبی افتاده.. یک همزمانی خیلی جالب!
یکی از دوستام که از آرشیو وبلاگ من نوشته ای رو یاد آوری کرده بود باعث شد که امروز خودم یه سری به آرشیوم بزنم...
چیز جالبی دیدم و اون هم اینه
آرشیو ..
می بینی؟..روز ۱۷ خرداد.. و روز ۲ دی..
من چطور تونستم یک احساس رو دوبار .. عینا و کاملا مشابه تجربه کنم؟ ... همون شعر... همون موسیقی..
من چطور این کار رو کردم؟؟ ..من چی فکر کردم؟؟ .. من.. .... ....
.....
فهمیدم که این
من نیستم! این من
منه..فهمیدم که... ممکنه بتونم
من رو تغییر بدم..اما نمیتونم ..نمیتونم من
من ام رو عوض کنم...
فهمیدم که.... زمان گذشته...
من نگذشته ام...
فهمیدم که....
وای ..فهمیدم که...چقدر ریشه داره...چقدر ..ریشه داره...
فهمیدم که....
...
هیچی ..هیچی نفهمیدم....
..........................................................
امروز ..چه روزیه؟ من تقویمم رو گم کردم.
سلام . خوب می نویسی . خوشم اومد . اگه ممکنه یه سر به وب لاگم بزن ، شاید مطلبی که راجع به شب یلدا نوشتم برات جالب باشه . دوس دارم بخونی و نظرتو بگی .
دغدغه های تکراری/ من تکراری.../ این یعنی که زخم خوب نشده/ نه؟