دوست داشتم از آنها بپرسم
آیا به یاد نمیآورند ـ
شاید درون دری چرخان
زمانی روبهروی هم؟
یک «ببخشید» در ازدحام مردم؟
یک صدای «اشتباه گرفته اید» در گوشی تلفن؟
- ولی پاسخشان را میدانم.
نه، چیزی به یاد نمیآورند.
بسیار شگفتزده میشدند
اگر میدانستند، که مدتهاست
بازیچهای در دست اتفاق بودهاند.
علائم و نشانههایی بوده
هرچند ناخوانا.
شاید سه سالِ پیش
یا سه شنبه ی گذشته
برگِ درختی از شانه ی یکیشان
به شانه دیگری پرواز کرده؟
چیزی بوده که یکی آن را گم کرده
دیگری آن را یافته و برداشته.
از کجا معلوم توپی در بوتههای کودکی نبوده باشد؟
دستگیرهها و زنگ درهایی بوده
که یکیشان لمس کرده و در فاصلهای کوتاه آن دیگری.
چمدانهایی کنار هم در انبار.
شاید یکشب هر دو یک خواب را دیده باشند ،
که بلافاصله بعد از بیدار شدن محو شده.
بالاخره هر آغازی
فقط ادامهای ست
و کتابِ حوادث
همیشه از نیمهی آن باز می شود
ویسواوا شیمبورسکا
.....................................
این را برای دوستی نوشتم که میدانم امروز از من دور است ..اما نمیدانستم دیروز در چند قدمی من بوده .. این را دستگیره ها و زنگ درها بهتر می دانند... بالاخره هر آغازی فقط ادامه ای ست!
.........« نیک نیک است و بد بد؟ اندازه سنجش هر دو چیست؟» ..........
.........« اوستا می گوید نیکی و بدی جز سنجش اندیشه چیزی نیست ».......
..........« ان سنجش است که سود و زیان را در دیده می گیرد.و می گوید:» .........
........« که انچه سومنداست نیک و انچه زیان می رساند، بد است»............
..........« وگرنه به خودی خود، هیچ جیزنه نیک است و نه بد» .......
گزیدهای از گاتها
درود بر تو دوستم و اورمزد نگهبانت باد
پاینده ایران
درود وسپاس از حضورت در وبلاگ مرد پیر
پاینده ایران
یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی
در انتهای خود به قلب زمین میرسد
و باز میشود
بسوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دستهای کوچک تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریم
سرشار میکند
و می شود از آنجا
خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافی است
هر آغازی فقط ادامه ای ست!