سنگینی خوشایند تنبیه! یا سبکی تحمل نا پذیر تشویق!

.....

زنگ تعطیلی مدرسه را که میشنوم.. مداد رنگی ها را مشت میکنم و توی کیفم می ریزم..و دفتر سیمی نقاشی را که روی آن یک گلابی بزرگ سبز  کال کشیده ام همان طور تا شده.. توی کیف میگذارم و بدو از کلاس بیرون میزنم...
نمیدانم چند وقت است که در حیاط برای خودم میچرخم و  منتظر مادرم هستم که هنوز دنبالم نیامده است..
خانمی از دور به طرف من میاید..  ظاهرش شبیه معلمهای مهربان مدرسه ی روبرویی است.. و اصلا شبیه معلمهای مدرسه ی ما نیست! جلو می آید و با لبخندی از من اسمم را میپرسد..  و بعد ..
میگوید :  یه سوال ازت بپرسم؟
با حرکت سر جواب میدهم:  آره!
میپرسد: فکر میکنی تشویق بهتره یا تنبیه؟
.....
ـ تنبیه!
ـ چرا؟؟؟؟
فکر میکنم..فکر میکنم.. تند تند فکر میکنم... تنبیه..خب آره تنبیه..
ـ نگفتی چرا؟؟
- چون.. چون وقتی تنبیه میشم میدونم یه کار بد کردم خب تنبیه میشم دیگه.. اما وقتی تشویق میشم..  اون وقت خیلی سخت میشه.. چون دیگه نمیتونم کار بد کنم..  دیگه مجبورم خوب باشم همیشه..خب اینم خیلی سخته.. ! من که نمیتونم خوب باشم همیشه.. تنبیه پس بهتره.. درد داره اما سختی اش همیشه نیست.. تموم میشه.. 
و حرفم را قطع میکنم و به طرف مادرم که منتظر من ایستاده می دوم.. ...

.....................

امروز هم میدانم....خوب بودن و خوب ماندن خیلی دردناک و سخت است.. ..  تصویری که من از خودم میشناسم . گاهی چقدر با آن چه دیگران میبینند فرق دارد..  مثل یک آشپز ماهر که با مانده های غذای روز قبل غذای جدیدی سر هم میکند و مردم میخورند و تشکر میکنند و فقط آن آشپز میداند که این آش بزباش خوشمزه..قرمه سبزی مانده ی دیشب است!!  :) 
امروز هم راضی ترم تنبیه شوم..تا تشویق! اشتباه کردن و پذیرفتن مسئولیت آن اشتباه  برای من همیشه آسانتر از بی عیب و نقص بودن است...
امروز هم راضی ترم بشنوم..؛بالاخره یک روز میفهمی! ؛..  این جمله آرامم میکند... این جمله بار مسئولیت را از دوش من بر میدارد.. این جمله به من میگوید ؛ اشتباه هم کردی چندان مهم نیست!؛
و برای من عباراتی مثل ؛تو بهترینی!!!؛ ؛ مگه میشه اشتباه کنی!؛ ؛تو بهتر میدونی!؛ ؛تو اگه بگی حتما درسته!؛ ؛تصمیم های تو حتما عاقلانه است!!؛ ؛ تو مگه میتونی به کسی بدی کنی؟؛ ؛تو مگه میتونی باعث آزار کسی بشی؟؛.. چون وزنه ی هزار کیلویی مسئولیتی است که به گردنم آویزان می شود.. .

نمیدانم این شاید از عوارض بزرگ شدن باشد...
...
برای من هنوز اشتباه کردن آسانتر از درست عمل کردن است...
...

ایکاش مادرم دنبالم آمده بود ..تا حرفم را همینجا قطع کنم و به طرفش بدوم....
و این از عوارض بزرگ نشدن است!!   
   

....................................................

نظرات 8 + ارسال نظر
تامی چهارشنبه 14 دی 1384 ساعت 03:12 ق.ظ http://barname.blogsky.com

سلام
خیلی قشنگ بود
کلی حال کردم
ممنون
بای

زیستن چهارشنبه 14 دی 1384 ساعت 04:37 ق.ظ http://www.zistan.persianblog.com/

خیلی قشنگ بود .....

پیمان جوزی چهارشنبه 14 دی 1384 ساعت 05:58 ق.ظ http://jozidrv.blogspot.com

سه دستور زرتشت ما را مجاب می کند که باشیم
هر چند سخت اما تنها راه بودن است

نازنین ( خودم ) چهارشنبه 14 دی 1384 ساعت 04:39 ب.ظ http://amirrony.blogsky.com

نینا خیلی قشنگ مینویسی منو بردی تو حال و هوایی که خیلی وقت بود بهش سر نزده بودم . ازت ممنونم

مهسا چهارشنبه 14 دی 1384 ساعت 05:58 ب.ظ http://manebiman.blogspot.com

نینای عزیز کاش بچه می موندیم... بزرگ شدن سخته

جن جنگل چهارشنبه 14 دی 1384 ساعت 07:08 ب.ظ

شما واقعا این نظر را دارین ؟.. واسه یه بچه ای که خیلی هم دوستش دارین همین نسخه را میپیچین ؟.. تصور نمیکنم که پاسخ شما برای این سوال مثبت باشه .. اگه تونستید این روش را واسه نه خودتون واسه کودکی خیلی دوستش دارین عمل کنید .. آنگاه درستی نظر شما ثابت میشه .. امتحان کنید لطفن

ریحون بنفش پنج‌شنبه 15 دی 1384 ساعت 04:36 ب.ظ http://reyhoon.blogfa.com

خب... من تنبیه رو هم دوست ندارم که! :)
و اشتباه کردن.. مهم اینه که اول خود آدم اجازه اشتباه کردن به خودش بده. در این صورته که می شه با دیگران هم به توافق رسید!

زیستن جمعه 16 دی 1384 ساعت 04:20 ق.ظ http://www.zistan.persianblog.com/

انگار خوابی دیده باشم
خواب نوری
خواب نوری و زورقی
دستم ..... که دراز کردم
چشمم ..... که باز کردم
دیگر نه نوری
که نه نوری و نه .....
آبی .....
آبی و زورقی .....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد