زهیر ۳

.......

فرض کنیم دو آتش نشان وارد جنگلی میشوند تا آتش کوچکی
را خاموش کنند..آخر کار وقتی از جنگل بیرون می آیند و می روند کنار رودخانه صورت یکی شان کثیف و خاکستر آلود است و صورت آن یکی تمیز.
سوال: کدامشان صورتش را می شوید؟
سوال احمقانه ای است: معلوم است آنکه صورتش کثیف است!

غلط است : آنکه صورتش کثیف است به آن یکی نگاه میکند و فکر میکند صورت خودش هم همان طور است..اما آنکه صورتش تمیز است می بیند که سر تا پای رفیقش غبار گرفته است می گوید:حتما من هم کثیفم..باید خودم را تمیز کنم.

میخواهم بگویم...پی بردم که تا حالا همیشه در آدمهایی که عاشقشان شده ام دنبال خودم می گشته ام. به صورت تمیز و زیبایشان نگاه میکردم و خودم را در آنها منعکس می دیدم.اما آنها مرا می دیدند خاکستر های روی صورتم را می دیدند و هر چه باهوش بودند هر چه که از خودشان اطمینان داشتند آخرش در من خودشان را منعکس می دیدند و فکر میکردند بدتر از آنند که هستند..

این موضوع را وقتی فهمیدم که به یاد تغییرات نگاهش افتادم.. من همیشه نور و انرژی او را جذب میکردم و این مرا شاد و مطمئن میکرد و اجازه می داد پیش بروم..او مرا نگاه میکرد خودش را زشت و حقیر احساس می کرد...

بنابراین..برای اینکه دوباره او را ببینم..باید کاری می کردم تا صورتم مثل صورت او تمیز باشد...پیش از آن که خودم را در او پیدا کنم باید خودم را در خودم می یافتم...


زهیر/ پائلو کوئلیو

........................................

دارم فکر میکنم....
دارم فکر میکنم.......
..........
و پی بردم که تا حالا همیشه در آدمهایی که عاشقشان شده ام دنبال خودم می گشته ام.....


نظرات 4 + ارسال نظر
پرنده های قفسی یکشنبه 18 دی 1384 ساعت 07:24 ق.ظ http://srm3ven.blogsky.com

سلام دوست عزیز
خیلی وبت زیبا من که خیلی خوشم میاد
تبریک مرا بابت وبلاگ زیبایت بپذیر خوشحال میشم
اگه دلت خواست به کلبه احساس منم بیا
منتظرت حضورت میمانم

زیستن یکشنبه 18 دی 1384 ساعت 04:39 ب.ظ http://www.zistan.persianblog.com/

حالا صد بار دیگم عاشق بشی . صد سال دیگه هم بگردی همچی کسی رو پیدا نمی کنی ....
انسان به این خوشگلی و خوبی و مهربونی فقط یکیه .... اونم خودتی ..... :))
نینوچکا عزیز و گرامی سلام
این کتاب زهیر چه کتاب جالبی به نطر میرسه ... میشه کمی در باره موضوع اصلی کتاب توضیح بدی ؟ ممنون !

پیمان جوزی دوشنبه 19 دی 1384 ساعت 07:01 ق.ظ http://jozidrv.blogspot.com

من هم همیشه فکر می کنم همانقدر که من محو دیدن صورتی می شوم او هم دچار است
شب شاد می خوابم و صبح کسی را نمی بینم

سیاوش دوشنبه 19 دی 1384 ساعت 11:29 ب.ظ http://www.shad-bashid.blogfa.com

این.........
خیلی برام تازگی داشت... ساده بود و پر معنا... انگار میدونستمش ولی ....خیلی عالی بود.. خیلی.. با خودم فکر کردم که شاید بهتر باشه گاهی کمی غبار آلوده باشیم نه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد