.....
حالا اگر گفتید استعداد ابتلا چیست؟..
الان برایتان میگویم:برای هر شعوری این امکان وجود دارد که شعورهای دیگر را نیز متاثر کند..طبیعتا این دو شعور باید هم فرکانس یا به اصطلاح هم انرژی و هم سیگنال باشند تا بتوانند روی هم تاثیر کنند که به این میگویند سازگاری شعورها.
دامنه و فرکانس شعور یک باکتری را میتوان معیاری از میزان بیماری زایی آن باکتری دانست.. اینکه این باکتری خواهد توانست شعور یک سلول زنده را تغییر دهد بستگی به فرکانسهای شعور باکتری و سلول دارد که اگر همانطور که گفتیم دو فرکانس به هم نزدیک باشند باکتری مورد نظر محیط سلول را مساعد رشد خود خواهد یافت و گرنه از سلول دور خواهد شد..این همان چیزی است که ما در اپیدمی ها میبینیم.. تصور کنید پدران پدران پدران ما!! در اپیدمیهای طاعون و وبا و اینها زنده مانده اند که ما الان اینجاییم..خب چرا؟ آیا فرقی بوده در میکروارگانیسم مولد بیماری؟ نخیر! اما آنچه باعث شده همسایه ی بیچاره مبتلا شود و بمیرد اما اجداد ما هیچطوری نشوند همین استعداد ابتلا ست!
تصور کنید در یک جامعه فرد معتادی باشد که استفاده از مواد مخدر را ترویج کند..اولا برای اینکه این فرد بتواند در آن محیط راجع به این موضوع حرف بزند آن افراد باید شرایط پذیرش و شنیدن حرفهای او را داشته باشند..یعنی عقاید جمع با عقاید فرد معتاد سازگار باشد برای همین او را در جمع خود راه داده اند ..اگر این روند ادامه یابد طبیعتا آن جمع همگی معتاد خواهند شد..حالا پلیس میخواهد این جمع را کنترل کند چه باید بکند؟ فرد معتاد را بکشد؟ خب آن جمع هنوز به اعتیاد علاقه دارد و به دنبال آدم دیگری میگردد..راه دیگر این است که طرز فکر آن جمع عوض شود یعنی دیگر جمع فوق چندان علاقه ای به صحبتها و فعالیتهای آن معتاد نخواهد داشت و او جمع را ترک میکند و به دنبال محیط مساعد دیگری میگردد.فرهنگ جدید حاکم بر جمع دیگر هیچ فرد معتادی را نخواهد پذیرفت...خب ! روش اول همان روشی است که پزشکی امروز دنبال میکند..یعنی حذف عامل بیماری..حتی به قیمت صدمه زدن به بقیه اعضا.. اما روش دیگری هست که می گوید ناهنجاری شعور باید اصلاح شود!
معیار تشخیص ناهنجاری شعور همان شدت انحراف آن از سیستم بوزـانیشتین است.انسان به عنوان یک سیستم اگر تحت اثر محرکی قرار گیرد مکانیزم دفاعی وی برای حفظ موجودیت و بقای حالت بوزـانیشتین وارد عمل خواهد شد.مکانیزم دفاعی هم که توسط شعور کنترل میگردد و نوع واکنشهایش بستگی به شرایط دارد..اگر چنین تفکری درست باشد پس علائمی مثل درد و سرفه و تومور و تب و بالا رفتن اوره و کلسترول را باید واکنشهای طبیعی شعور دانست که تحت محرک خاصی بوجود آمده اند تا از موجودیت و تعادل سیستم بوزـانیشتین دفاع کنند که این برداشت متفاوت با تفکر پزشکی امروز است که علائم فوق را بیماری میداند! و برخورد پزشکی امروز تنهابه معنی جنگ با این علائم است نه از بین بردن علت بیماری و مداوای بیمار.!
...
شما راه بهتری میشناسید؟
...
این همه حرف زدم که به اینجا برسم! بله! من راجع به پزشکی همیوپاتی صحبت میکنم..فکر میکنم ارزشش را دارد که راجع به آن مطالعه کنید.. از اینجا به بعد با خودتان! از من هم نپرسید چون نمیخواهم از خودم تعریف کنم!! :))
هر چه نوشته ام حرفهایی است که در کتاب ؛یک؛ نوشته ی دکتر مسعود ناصری خوانده ام.. و در عمل یاد گرفته ام و باور دارم.
..............................................................................
و این هم یک جمله ی دیگر از کنفسیوس:
ذهن مثل چتر نجات میماند! وقتی درست عمل میکند که ؛باز؛ شود!
.................................................
این هم برای اینکه خستگی تون در بره!
و تقدیم به اونایی که خدایی نکرده فکر میکنند دلشون به قایق شکسته ای میماند که نمیشود با آن به دریا زد! .. با در نظر گرفتن نظر آقای هایزنبرگ !!بازم کسی میتونه از این حرفا بزنه؟؟ :)
گل های خیالم
پژمرده می شوند
چون گل های زینتی
و می روند تا کنار طاقچه جایی بگیرند
تنگ ماهی توی طاقچه
می شکند
ماهی ها به خیال خود رهسپار دریا می شوند
نینا جان،
مرسی بابت خلاصه فشرده ای که از کتاب یک ارائه کردی. خود آقای ناصری هم به این قشنگی نمی تونست کتابش رو خلاصه کنه.
اما مشکلی که من با این رویکرد دارم و موقع خوندن کتاب یک هم از این موضوع عصبی میشدم ، ارتباط دادن چیزهای نامربوط به همدگه س. فیزیک کوانتوم ، بر خلاف تصور بسیاری از مردم ، کلید اسرار عالم نیست. یک مدل ریاضی برای توجیه پدیده هایی است که مشاهده می کنیم. بنیان گذاران آن هم از به کار بردن آن در مسائل غیر فیزیکی خشنود نبودند. متاسفانه بعد از به کرسی نشستن نظریه کوانتومی در فیزیک شاهد همه چیز کوانتومی بوده ایم. الهیات کوانتومی ، جامعه شناسی کوانتومی ، موسیقی کوانتومی ، درمان کوانتومی ، و ... هر چیز دیگری که فکرش رو بکنی. تنها نسبتی که بین نظریه کوانتمی و هر کدام از این نظریه ها هست ، همانا تشابه اسم است. مثلا در عالم فیزیک اگر تمام فوتون ها به یک وضعیت کوانتومی برسند نور لیزر را پدید می آورند که نور ویژه است و به واسطه این همفازی و همدوسی ویژگیهای شگفت انگیزی دارد. حالا یک نفر میاید این را با اجتماع مقایسه می کند و می گوید اگر افراد به همدوسی برسند سیستم بوز-انیشتین ایجاد می کنند و چه شود .. ارتباط این دو موضوع فقط در حد تشابه اسم است و از آنجا که کوانتوم از آن اسمهایی است که فعلا اعتبار می آورد ،همه یک جوری خودشان را به آن می چسبانند.
ارتباط دادن شعور به کوانتوم ، ارتباط یک ناشناخته به یک ناشناخته دیگر است .
من شخصا از هواداران نظریه شعور هستم و فعلا بر این باورم که همه موجودات گونه ای شعور دارند ولی ربط دادن آن به کوانتوم را نه به نفع شعور میدانم و نه به نفع کوانتوم، و معتقدم اگر هموپاتی دنبال راهی برای توضیح خودش میگردد باید راه دیگری در پیش گیرد. شعور کبد می تواند با شعور ما که صاحبش هستیم در تناقض و تعارض باشد و این تعارض به صورت بیماری جلوه کند. اگر راهی برای هماهنگ کردن آن پیدا کردیم بیماری برطرف می شود ، این درست. همیوپاتی هم معتقد است که قادر به چنین کاری هست ، قادر به هم فاز کردن شعور اجزای بدن هست. تا اینجایش درست ، ولی همین که اسم بوز-انیشتین را می آورد به نظر من راه خطا می رود. یک همیوپات با تجربه می تواند دارویی که باعث این همدوسی می شود را پیدا کند. چگونه؟ آیا از معادلات شرودیگر و هایزنبرگ می تواند استفاده کند؟ نه! در حالیکه که سازنده لیزر ، یا فوق هادی ، یا فوق سیال ، باید از این معادلات استفاده کند تا آزمایشش به جایی برسد. تا زمانی که هموپاتی از نظریه کوانتوم و معادلات مربوط به آن نتواند برای پیدا کردن دارو کمک بگیرد ، نسبت بین این دو منتفی است.
علت جواب دادن همیوپاتی را در چیز دیگری باید جستجو کرد. اگر گیاهان درد مردم را دوا می کنند ، بوها اثرات شفا بخش معجزه آسا دارند ، طب سوزنی درد مردم را دوا می کند ، انرژی درمانی اثرات آنچنانی دارد ، همه علامت این است که سیستم پیچیده بدن آدمیزاد به محرک های مختلف پاسخ می دهد و داروهای همیو پاتی هم از مقوله همین محرکهایی بوده اند که پاسخ مناسب بدن را دریافت کرده اند. آن موقع که حکیم ها برای درد معده مردم نعنا تجویز می کردند نمی دانستند چرا کار می کند و از کجا آمده است. همین قصه در مورد تمام درمان های هولیستیک امروزی هم صادق است. کار می کنند ولی کسی نمی داند چرا؟
قدردان بابت وقتی که برای طرح این موضوع گذاشتی
ارادتمند
علی
علی جان از تو چه پنهان که منم تا حدی با تو موافقم که میگویی برای توضیح همیوپاتی شاید نیازی به اینها نباشه.. اما بخش جالب قضیه برای من اینه که دوست دارم با علوم مختلف آشنا بشم ..اونا رو به هم ربط بدم.. :) میدونی خوراک ذهنی برام ایجاد میکنه.. در اصل بازی ذهنی.. و من در برابر این وسوسه نمیتونم جلوی خودم و بگیرم.. واسه همین دوست دارم سر از همه جا در بیارم!! :) این کتاب این خوراک رو خوب به من داد.. و گرنه قطعا جای بحث خیلی داره.. .. خلاصه حکایت اینه..از همه ی دوستام هم ممنوم که وقت گذاشتن و خوندن و نظراتشون و نوشتن.. حالا از اینا گذشته با کوانتم و بی کوانتم ...همیوپاتی رو باید دریافت!!!! :) :) .. قربانت / نینا
سلام نینا خانوم من از دوستای قبلی هستم اکه یادتون باشه
وبت عالیه آدرس من حالا اینه که نوشتم فقط این سایت این ایراد رو داره که وبهاش با دابلیوها باز نمیشن یعنی باید فقط از ۳۶۰ به بعد را بنویسید تا باز شه بعد از نوشتن آدرس اینتر را میزنید صفحه ای که میاید در بالا روی بلاک یا در زیر رو ویو بلاک کلیک کنید مطالب در اختیارتان خواهد بود
از همه دوستا میخوام سر بزنن و این آدرس را به همه دوستاتون بدین متشکرم
سلام
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب بیمار مبتلا کن
نینوچکا جان سلام ..... این شعر رو همین جوری نوشتم ها .... فقط برای اینکه لغت مبتلا رو بکار برده باشم :))