.....


نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمه ی حیات منم
و گر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم

نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقشبند سرا پرده ی رضات منم

نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای با صفات منم

نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قوت پرواز پر و پات منم

نگفتمت که ترا ره زنند و سرد کنند
که آتش و تپش و گرمی هوات منم

نگفتمت که صفتهای زشت بر تو نهند
که گم کنی که سرچشمه ی صفات منم

نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت نظام گیرد
خلاق بی جهات منم

اگر چراغ دلی دانک راه خانه کجاست
اگر خدا صفتی دانک کدخدات منم..


مولانا /شاملو

..................................