......
درس اول:
اگر چیزی بیشتر از سهمت طلب کنی..
همان هم که داشتی از دست می دهی!
درس دوم:
تجربه در برابر عادت کم می آورد!
برای از بین بردن یک عادت احتیاج به یک تحول بنیادی است.
درس سوم:
از اتفاقهای مضحک کوچکی که باعث میشوند از اشتباهات بزرگ اجتناب کنیم ممنون باشیم!
درس چهارم:
مهم این نیست که آرزوها برآورده بشوند..مهم این است که به موقع برآورده بشوند!
درس پنجم:
برای عاشق بودن نیاز به دو نفر نیست! یک نفر هم کافی است.. خودت.. و البته زندگی!
..............................................
ای پیر ما:ترا مر سپاس همی گوییم که مارا چنین طرفه اندرزی مرحمت فرمودی
درس ششم:
عشق در همین نزدیکی هاست اگر عاشقی باشد.
مثل همیشه قشنگ نوشتی و البته آموزنده. برقرار باشی
پشت دریاها
شهریست
که درآن
پنجره ها
رو به تجلی باز است .
با درس چهارم شدیدا موافقت می شود!
و... دلت برای تلخی تنگه چون دوری. من هم همین تلخی رو دوست دارم اساسی. وگرنه تاکسی می گرفتم و پیاده نمی رفتم!
من با هر پنج تاش موافقم
اولیش بد جوری منو توی فکر برده.... سهم ما رو کی تعیین میکنه؟ چطور میشه فهمید که اندازه سهممون خواستیم یا بیشتر؟