......
من فکر میکنم
هرگز نبوده قلب ِ من |
| |
|
اینگونه |
|
|
گرم و سُرخ: |
چندین هزار چشمهی ِ خورشید |
|
|
در دلم |
چندین هزار جنگل ِ شاداب |
|
|
ناگهان |
آه ای یقین ِ گمشده، ای ماهیی ِ گریز
در برکههای ِ آینه لغزیده تو بهتو!
من آبگیر ِ صافیام، اینک! به سِحر ِ عشق;
از برکههای ِ آینه راهی به من بجو!
من فکر میکنم
هرگز نبوده |
| |
|
دست ِ من |
|
|
این سان بزرگ و شاد: |
در چشم ِ من |
|
|
به آبشر ِ اشک ِ سُرخگون |
در هر رگم |
| |
|
به هر تپش ِ قلب ِ من |
|
|
کنون |
آمد شبی برهنهام از در |
|
|
چو روح ِ آب |
در سینهاش دو ماهی و در دستش آینه
گیسوی ِ خیس ِ او.. خزهبو، چون خزه بههم.
من بانگ برکشیدم از آستان ِ یاءس:
«ــ آه ای یقین ِ یافته، بازت نمینهم!»
احمد شاملو
....................................
جسارت تغییر
جسارت تجربه
....
جسارت من ماندن.. اما ما شدن
جسارت عشق
..
دستم را بگیر.
پرواز می کنیم...
کدام دست
به بلندای پرواز تو
جسارت ماندن دارد
وسوسه ام میکنند پنجره های پنجم به بالا .....
آری وسوسه ء پرواز ....
کف پایم مور مور میشود
قلبم گُرپ گُرپ به تپیدن
دهانم تلخ و خشک
جسارت و یقین و پرواز
رو در روی
ترس و تردید و خزیدن
پنجره های باز و بلند
وسوسه ام میکنند
تا در خیال دستت را بگیرم
دا سپارم به لحظه ای پرواز ......
...... آزاد !
سلام نینوچکای عزیز و مهربان .....
چقدر به دل نشست این شعر از دهان شما ....
اما آنچه که دلم خواست و نوشتم چقدر بد است .... لطفا محوش کن ! خیلی مخلصیم !
هوم جدی عاشقی؟ چه خوب :)
سلام...مـا یتان مــاندگار.عشق تان برقرار...چقدر این پنجره ها زود تغییر می کنند...شاد شدم...شاد باشی.
" تا چند می شود
از آسمان برید افق را
از ساقه برگ را
از قلب عشق را
از من تو را .. تو را ؟"
جسارت
برو تو قلب آن واقعه
ماجراجوی دکتر
پرواز کن ...رها و آزاد
شاید عشق نباید باشد.
شاید هم خودش باید بیاید دنبالت.
اما اگر آمد رهایش نکن.