.......
من دلتنگی هایم را به کلمه تبدیل می کنم
تو تنهاییت را می نویسی
من یک صفحه سفید دارم برای نقاشی
تو یک جعبه ی مداد رنگی
من یک پنجره دارم با گلدانهای شمعدانی
تو ستاره ای داری درخشان و طلایی
من منتظر کسی که بیاید
تو می آیی برای کسی که منتظر باشد
من بالهایی دارم برای پرواز
تو آسمانی داری برای اوج
من چشم هایی دارم برای دیدن
تو گوش هایی داری برای شنیدن
من پاهایی دارم برای قدم گذاشتن در راه
تو دستهایی داری برای از میان برداشتن سنگهای راه
من آغوشی دارم برای خستگی ها
تو شانه ای داری تکیه گاه
من هوا و خورشیدم و خرداد
تو خاک و ماه و اردیبهشت
در روز چهارشنبه..در ساعت چهار
من از پله های شمالی مترو به خیابان می رسم
تو از پله های جنوبی آن
من به سمت جنوب نگاه می کنم
تو رو به شمال
من می ایستم
تو می آیی
نگاهت می کنم
نگاهم می کنی
هوا و خاک..
خورشید و ماه ..
خرداد و اردیبهشت....
با هم یکی می شوند
زمان متوقف می شود..
جهان های موازی به هم می رسند...
و عابران پیاده ی تمام خیابانهای دنیا در آن یک لحظه پرنده ای را می بینند که در آسمان اوج می گیرد....
................................................................
و هماندم من و نینا عاشق شده ایم
من عاشق نینایم
بابا مشکوک ....اقرار کن ... این متولد اردیبهشت خوشبخت رو بشناسون :)) راست گفتی تو تو صف ..ما رو جا گذاشتی
...وخدا عشق را آفرید تا آدمی را بیقرار کند
وای اگه بدونی چقدر خوشحالم
احساس خوبی دارم تبریک می گم
یادمه روز تولد وبلاگ شما پیمان اینطوری نوشته بود ( وب لاگ من یک خواهر دارد امروز روز تولدش است و ...........) همان روز حدس زدم چه خبر است
ولی به روی خودم نیاوردم کاشکی می گفتم
ولی خب مهم اتفاق خوبی که افتاده
قبلا برای نینا و پیمان جدا جدا دعا می کردم ولی الان باید با هم دعا کنم برای خوشبختیتون برای آینده تون
من همیشه براتون دعا میکنم همیشه
برای جفتتون یه هدیه فرستادم تو ایمیلاتون هست
این عشق گرامی است....
نینای عزیز از صمیم قلب برات خوشحالم
همیشه عاشق باشی
تصور کن اگه حتی...تصور کردنش سخته...!