.....
در یکی از کوچه های این روزها سبز تورنتو ..خانه ای هست.
پاگرد پله هایش را که رد کنی ..عطر گلهای سوسن به پبشوازت می آید و تو وارد خانه میشوی.
در اطاقی با دیوارهایی به رنگ خورشید..عطر سمبوسه ی داغ و چای زنجبیل..طعم سیاه دانه های روی نان برنجی یزدی ..و گز اصفهان..
و آن دو... که ۲۹ سال یکدیگر را با عشق زندگی کرده اند.
....
کلامی مهر آمیز که تو را روبروی آینه ای می نشاند تا خودت را نه در نشانه ها و پیامهای دنیای بیرون.. که در عمق دریای درونت بجویی و ببینی.
از دوستی می گوییم..... و از عشق و از زندگی می شنویم.
و سکوت میان کلامها را تنبور و نی و عود پر میکنند..
از خانه بیرون می آیم.
چشمهایم..و رنگ خورشید
مشامم... و عطر مهر آمیز سوسن
گوشهایم ...کلام و موسیقی مهر
قلبم..... عشق
و دستم در دست تو...
...............................................
دیروز در خانه ی عمو حسین و گل سوسن اش جای همه تان خالی بود..
حق است برای تو از پیمان گذشتن
هی...گاهی یک گوشه ی خلوت پر از عشق را تجربه کردن غنیمتی است.....
جوابم رو گرفتم:) تا خودت را نه در نشانه ها و پیامهای دنیای بیرون.. که در عمق دریای درونت بجویی و ببینی.
اا اسمم یادم رفت
همه
لرزش دست ودلم
از ان بود
که عشق
گریز گاهی نه
پروازی نه
پناهی گردد ..
حال و هوای این روزهات غریبست برایم.. زیاد.. با این حال وقتی میخوانمشان لبخند بر لبم میآورد به مهر...
این همه عشق مال چی ؟
بابت عکس پنجره ها ممنون خیلی به دردم خوردند