.....
یکسال و نیم ..واحدی از زمان است. و وقتی از سرگردانی در فضا نجات میابد که به اتفاقی نسبتش دهیم.
یکسال و نیم از رفتن.
یکسال و نیم از آمدن..
یکسال و نیم از تجربه های جدید...
یکسال و نیم از رشد ...
یکسال و نیم از دلتنگی...
یکسال و نیم از حضور من ..در زندگی و شرایط جدیدم می گذرد. من این واحد زمان را به این شکل از سرگردانی نجات دادم ! و به آن معنا بخشیدم.
اما قضیه به این سادگی ها نیست. این یکسال و نیم مجموعه ای از ماهها ..روزها و ساعتهاست..
روزهای غم و اشک.. روزهای خنده و شادی... ساعتی به دلتنگی..ساعتی به فراموشی.. روزهای دوندگی و نا امیدی و خستگی..روزهای تثبیت و تجربه.. ساعتهای بی خبری و بی خیالی.. و ساعتهای دغدغه..
به این اجزا که نگاه میکنم یکسال و نیم مفهوم دیگزی برایم پیدا میکند ..چون می بینم که تک تک روزهاو ساعتهایش را به بهایی ..به قیمتی ..خریده ام! بعضی را گران و بعضی را ..شاید ..ارزان!... حالا این یکسال و نیم مال من است. بهایش را پرداخته ام .
امروز فرصتی هست برای نگاه کردن به آن چه خریده ام. پس دادنی هم در کار نیست!
مجموعه ی آن اتفاقها ..روزها .. خاطره ها..آدمها..دوستی ها... دردها و شادی ها دودلی ها و تصمیم ها..همه و همه را که نگاه میکنم ...از قیمتی که پرداخته ام راضی ام!
یکسال و نیم از زندگی من به تجربیاتی گذشت که سهم بسزایی در من امروز من دارند و آنچه خوشحال و راضی ام میکند این است که این من امروزم را.. دوستتر دارم!
از پدر و مادرم و خواهرم که همیشه بار اینگونه ولخرجی های من را به دوش کشیده اند! و می کشند..ممنونم. اینبار هم بدون کمک آنها قادر به پرداختن بهای این سهم از زندگی ام نبودم.
......................
و امروز را با صدای تو آذین می بندم که در گوشم نجوا می کنی :
دنیا مال توست ..نینا
دنیا مال توست!