......
پرتوی که میتابد از کجاست؟ یکی نگاه کن در کجای کهکشان میسوزد این چراغ ِ ستاره تا ژرفای پنهان ِ ظلمات را به اعتراف بنشاند: انفجار ِ خورشید ِ آخرین به نمایش ِ اعماق ِ غیاب در ابعاد ِ دلهره. □
دریچهی تجربه است تا یقین کنی که در فراسوی این جهاز ِ شکستهسُکّان نیز آنچه میشنوی ساز ِ کَجکوک ِ سکوت است.
تنها ماییم ــ من و تو ــ نظّارهگان ِ خاموش ِ این خلاء دلافسردهگان ِ پادرجای حیران ِ دریچههای انجماد ِ همسفران. دستادست ایستادهایم
حیرانایم اما از ظلمات ِ سرد ِ جهان وحشت نمیکنیم
تو را من در تابش ِ فروتن ِ این چراغ میبینم
آنجا که تویی، مرا تو در ظلمتکدهی ویرانسرای من در مییابی اینجا که منام. شاملو ................................................. برای تو و من ..اینجا و این چنین که ما ییم. |
ما ، گاهی ما می شود که ما
در ساده سکوت و صدای داد
ما ماده ایم و ما معنا
به پرستش رسیدنم ، برهان
ما ، گاهی ما می شود که ما
در ساده سکوت و صدای داد
ما مانده ایم و ما معنا
به پرستش رسیدنم ، برهان
حیرانایم اما از ظلمات ِ سرد ِ جهان وحشت نمیکنیم
نه
وحشت نمیکنیم.
نینوچکای عزیز، ممنون و قدردان محبت ات هستم. مثل همیشه شاد و سرزنده باشی
با سلام و دو صد درود بر نینوچکای عزیز و مهربان ،
باز هم با قلم زیبایت و انتخاب مناسب شعر شاملو ما را
اول صبحی شارژ کردی.
شعر:صفای اصفهانی
خواننده:استاد شجریان
دستگاه:ابوعطا
(دل بردی از من به یغما)2،ای ترک غارتگر من
(دیدی چه آوردی ای دوست)2، از دست دل بر سر من
عشق تو در دل نهان شد، دل زار و تن ناتوان شد
رفتی چو تیر و کمان شد، ازبار غم پیکر من
.............................شاد باشی
بودنت دلگرمی ست...به گرمی خورشید...و از ظلمات سرد جهان وحشت نمی کنیم...سلام گل نینا...
صلح زن است و مادر
آدا آهارونی
برگردان: سهیلا وحدتی
از کجا می دانی
که صلح زن است؟
من میدانم، زیرا
دیروز او را دیدم
در راه پر پیچ و خمی
به گذران جهان.
او چهره ای غمگین داشت
مثل یک گل طلایی که پژمرده شده
پیش از آنکه شکوفا شود.
از او پرسیدم چرا
چنین غمگین است؟
به من گفت که فرزندش
در آشویتز به خاک و خون افتاده،
دخترش در هیروشیما،
و پسرانش در ویتنام،
ایرلند، اسرائیل، لبنان،
بوسنیا، رواندا و چچنیا.
گفت که فرزندان دیگرش همگی
در لیست سیاه مردگانِ
جنگ هسته ای اند،
همه فرزندان دیگرش نیز، مگر آنکه
همه جهان بداند که --
صلح یک زن است.
هزاران شمع سپس روشن شدند
در چشمان ستارهگوناش، و من دیدم --
صلح در واقع یک زن حامله است،
صلح یک مادر است.