گل سرخ شازده کوچولو را اهلی میکند.. شازده کوچولو ..روباه را..و روباه ..روباه دیگری را...
......
ببین !
چیزهایی هست که دیگر تکرار نمیشوند...
تو دیگر ده ساله نمیشوی.. و من دیگر به دبیرستان نمی روم...
نگاه کن!
من می دوم و مرغان دریایی را از روی شنها پرواز می دهم..
و این لحظه تمام میشود...
و من و شادی لحظه ام.. صدای تو .. و شجاعتمان.. در تصویر پرواز مرغان دریایی برای همیشه زندانی می شود..
......
سالها میگذرند و ما هر روز بی آنکه بدانیم ..لحظه های تکرار ناپذیر زندگی مان را در تصویرها زندانی می کنیم و آنها را چون گنج درد آور شیرینی در پستوی روزمرگی هایمان پنهان می کنیم ...
و میگذاریم بمانند ....
بمانند برای شبهای تنهایی.. و روزهای دلتنگی.. که مرهمی باشند ؟..نه! هیزمی.. که بسوزانند بیشتر !
ببین!
همیشه چیزهایی هست که تکرار نمیشوند.. و چون تکرار نمی شوند..ابدی اند. جایگزین ندارند...
و چون تکرار نمیشوند .. شیرینند...
و چون تکرار نمیشوند.. دردند... رنجند...
عزیزند....
ببین!
ما چگونه زندانی تصویرها و تصورهاییم!
ببین!
ما چگونه به دردهای کهنه خو می کنیم!
ما چگونه تکرار را زندگی میکنیم!
....
ببین!
درخت گیلاس توی حیاط دیگر تکرار نمیشود......
تو
و
من
نیز!
...............................
با سلام و درود بر نینوچکای عزیز و مهربان ،
فوق العا ده احساست را زیبا بیان کردی .
ببین!
همیشه چیزهایی هست که تکرار نمیشوند.. و چون تکرار نمی شوند..ابدی اند. جایگزین ندارند...
و چون تکرار نمیشوند .. شیرینند...
و چون تکرار نمیشوند.. دردند... رنجند...
عزیزند....
ببین!
ما چگونه زندانی تصویرها و تصورهاییم!
ببین!
ما چگونه به دردهای کهنه خو می کنیم!
ما چگونه تکرار را زندگی میکنیم!
....
ببین!
درخت گیلاس توی حیاط دیگر تکرار نمیشود......
تو
و
من
نیز!
..................
های هو و این عالی بود. به نظر منم غم لحظه های ناب گذشته رو خوردن خیلی بیهودس چون مثلا فکرشو بکنیم که اگه قرار بود تموم نشن و تو همون موقعیت میموندیم چه قدر وحشتناک میشد حتا وحشتناکتر از هر اتفاق وحشتناک جدیدی که در آینده ممکنه برای آدم رخ بده :))
ببین!
ما چگونه به دردهای کهنه خو می کنیم!
نینای عزیز خیلی زیبا بود.... راست میگی همیشه چیزهایی هست که تکرار نمی شوند
فوقالعاده بود نینا. فوقالعاده مثل همیشه...
گذشته اگر خوب گذشته باشد حسرت به جا میگذارد و اگر بد گذشته باشد با یادش غمگین میشویم. این است که من عکس هم به زور نگه میدارم چه رسد به چیزهای دیگر. ولی افسوس که گاهی با خاطرات و این ذهن یاغی نمیشود کاری کرد!
سلام.
همیشه گفتم که اثر گذار می نویسی.. یه جور ساده و در عین حال پر مغز.. اثر نوشته هات بعد از خوندنش باقیست.
راستی ترانه ای که خواسته بودی رو اجرا کردم و نظرت رو ندیدم.
امروز هم ترانه دیگری از شادروان بنان رو باز خوانی کردم.
همواره شاد باشی.
///لام خاله نینا
و من دلم آنچنان صاف است که
مردن و آواز خواندن برایش توفیری ندارد
زیرا که تنها دلی که می اندیشد ؛رویا ؛ می سازد...
یا باید بخوانیم
یا بمیریم
می بوسمت
دلم تنگ شده بود...مث همیشه
خسته ام عزیز از اینهمه تکرار...دچار روز مرگی بودم تا اینکه کسی آمد و شدت فتحه اش را از من گرفت و حالا دچار روز مرگی ام بی هیچ شدتی در فتحه !
راستی حال مهمون ها خوبه؟حتماً خوبه با وجود چنین میزبان نازنینی....
کجائی عزیز...بیا...بگو...بنویس...با حرفهات آروم میگیرم...اهلی میشم مثل گل سرخ...مثل روباه...مثل شازده کوچولو...
be monaasebat-e salrooze koshte shodan-e Che Guevara, va yek sorood....
http://armanika.blogspot.com