نیلوفر
.......
پنجره ای برای تو
که از فتح بلند ترین قله می
آیی
با همان کوله پشتی خاکی.. گمانم!
و موهای کوتاهت روی پیشانی...
شاید!
جسارتت... که اینبار چون پرچمی بر نوک قله ایستاده
یاد آور فتح
تو
و من میشنوم که زیر لب زمزمه میکنی
هانگرین راپسودی را..
قسمتی جدی و
سرد .. که با گریزی خوب به قسمت دلقک وارش می رسد..
....
گفته
بودم
کاش بیست و سه ساله بودم
یادت
هست؟
..........................................
و
علی میخواند..
:))
:*
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه باید ها...
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخند های لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم :
باشد برای روز مبادا !
اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند ؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد !
* * *
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه باید ها...
هر روز بی تو
روز مبادا است !
از : قیصر امین پور
شعرتان هم زیبا بود
موفق باشید
امید
شعرتان هم زیبا بود
امید
یادم هست نینای خوب و مرسی زیاد
سلام . خوشحالم که با وبلاگ شما آشنا شدم . من آپ هستم . آمدنت را در ایوان عشق و عاطفه چشم به راهم . راستی صدای زیبایی داری . دوستدار تو لولوی مهربون
لیک یادم هست روزی را
که بال گرفتی
پر زدی
و رفتی