*اطاق من
......
ببین!
اطاقم را پیدا کرده ام پشت این پنجره !
کاغذهای پراکنده و نوشته های قدیمی ام را
شعری کوتاه روی دستمال کاغذی..
و یک شماره ی تلفن پشت قبض خرید سوپر مارکت
بریده ی مقاله ای از یکی از روزنامه های صبح ..از آنها که از روزنامه جداشان میکنی تا روزی بخوانیش..و هیچوقت هم نمیخوانی..
کوله پشتی کوچکم که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد تویش پیدا میشود!
و صد البته.. لیوان چای
گوشی تلفن ..که همیشه انقدر صدایش را کم میکنم که تا به زنگش برسم رفته است روی پیغامگیر!
کامپیوتر ..که کتابخانه است و سینما..موسیقی است و دوستی های بدون ؛ تا ؛.. آلبوم میشود گاهی و گاهی هم جعبه ی اسرار مگو!
ببین!
چه پنجره ای پیدا کرده ام رو به اطاقم!
با دو صندلی چوبی
یکی را من رویش نشسته ام ..
و آن یکی که خالی ست برای تو.. که بیایی و بنشینی
و آنجا را ببین..
روی موجهای سبز..
یک کشتی بادبانی منتظر ماست !
شب که شد زیر نور آبی چراغ
با هم چرخی روی موجها میزنیم
ببین!
چه من و تو یی ..
توی اطاق این پنجره!
ببین!
..............................................
* عکس را مثل همیشه توی وبگردی هایم پیدا کردم و موسیقی را هم از وبلاگ دستنوشته ها
و مثل همیشهی این وبلاگ همه چیز به غایت زیباست... موسیقی و این پنجرهی رؤیایی و این کلمهها که مثل نتهای همین موسیقی هماهنگ است...
trioni...
اتاقت قشنگه نینا جان..
من گمشده ام مرا مجوئید
با گمشدگان سخن مگوئید
:))