سهراب ..من ..
نیمه شب و آقای روانکاو
.....
من از مصاحبت آفتاب می آیم
کجاست سایه ؟
ولی هنوز قدم ‚ گیج انشعاب بهار است
و بوی چیدن از دست باد می آید
و حس لامسه پشت غبار حالت نارنج
به حال بیهوشی است
در این کشاکش رنگین کسی چه می داند
که سنگ عزلت من در کدام نقطه فصل است؟
هنوز جنگل ابعاد بی شمار خودش را
نمی شناسد!
هنوز برگ
سوار حرف اول باد است
هنوز انسان چیزی به آب می گوید
و در ضمیر چمن جوی یک مجادله جاری است
و در مدار درخت
طنین بال کبوتر حضور مبهم رفتار آدمی زاد است
صدای همهمه می اید
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم
و رودهای جهان رمز پک محو شدن را
به من می آموزند
فقط به من !
آقای روانکاو ! لطفا این پاندول مسخره را کنار بگذارید. برای ورود به آن دنیایی که شما واقعی میخوانیدش من احتیاجی به این چیزها ندارم! مرز واقعیت و تخیل را حرکت چپ و راست این گوی مشخص نمیکند. من مشخص میکنم! من!
آقای روانکاو ! روش کار شما چیست؟ منظورم این است که پیرو کدام مکتب هستید؟ بهتر است تکلیف از همین اول معلوم باشد.. عقده های جنسی را بررسی کنیم یا یکراست برویم سراغ رویا ها؟ ..آهان فهمیدم ! شما سیاست مدارید میخواهید جوری وانمود کنید که اصولا مکتب گرا نیستید..تست های احمقانه ی کلیشه ای را دور بریزیم و بحث آزاد ؟ شاید هم یکی دو تا تست قرینه سازی با جوهر مرکب و بازی با کلمات؟
روانکاو عزیز! بگویید چقدر دیگر وقت دارم تا شما امروز بتوانید هزینه ی تعطیلات آخر هفته تان را در بیاورید؟
برویم سر اصل مطلب؟
مشکل همین است که اصل مطلب برای من فرعیات است برای شما! اولویت ها را گم کرده ام؟ نظام ارزش گذاری من و شما یکی نیست!.. من نظام ارزشی ندارم! من در میان نظام ها گم شده ام!
آقای روانکاو! من اگر فوق لیسانس روانشناسی بخوانم بهتر است یا فیزیک هوا فضا؟ من اگر به خودم دروغ بگویم اما به دیگران به هر قیمتی که شده راستش را بگویم خیلی بد است؟ .. بگویید بهتر است بروم به آشرامی در هند ..یا اینکه بروم وین و نوازنده ی ویولن سل بشوم ؟ من همیشه سر دو راهی ایستاده ام! ای خرداد ماه لعنتی!
آقای روانکاو! شما هم فکر میکنید اتفاقات می افتند چون ما میخواهیم که بیافتند؟ خوب بودن بهتر است یا خوب ماندن؟ آزار دیدن بهتر است یا آزار دادن؟ تنها ماندن بیشتر ترس دارد یا تنها شدن؟ آقای روانکاو چرا مادر بزرگ ها میمیرند؟
شما بلدید کسی را دوست بدارید؟ به نظر شما گربه ی توی جعبه مرده است؟ به نظر شما هم زمان چین خوردگی فضاست؟
خط کش دارید؟ میخواهم ببینم عمق اقیانوسم چند میلی متر است!
آقای روانکاو ! آن پاندول مسخره ات را بیاور ..میخواهم بدانم چند ساله ام.. میخواهم بدانم چقدر مانده.. شعرش را خوانده اید؟ ..من از کدام طرف می رسم به یک هدهد؟
آقای روانکاو! بس است برای امروز ..خسته شدم! قهوه میخورید؟ به نظر شما قهوه ی استار باکس بهتر است یا تیم هورتون ؟ شما برای من تصمیم میگیرید؟!
هی !
آقای روانکاو!
................................
سلام نینا جان . به خاطر اینکه اولی باشم نظر دادم . هنوز مطلبت رو نخوندم . سیو میکنم بازم میام نظر میده .
خوش باشی.
آخه ...می دونی...اون آقای روانکاوت که هیچوقت تو نبوده...از کجا بفهمه که تو ماهی بودی ...هستی ..یا خواهی بود..و تو که استاد منی ..میدانی که هرچقدر هم بگویی به پای یک لحظه تجربه نمیرسد...بیا برویم زندگی کنیم تا آخرین لحظه ...کسی چه می داند..شاید شد...
هی گشتم دنبال یه جمله ای که قبلا نوشته بودم که با همین آقای روانکاو شروع می شد.. پیداش نکردم...
سلام نینا .
متن رو خوندم .منظورتو متوجه نشدم . اما زیبا نوشته بودی . برقرار باشی.
هومم یه جورایی انگار داشتم با خودم حرف می زدم ...
تنها ماندن بیشتر ترس دارد یا تنها شدن؟
در شب کوچک من دلهره ویرانیست
...
من غریبانه به این خوشبختی می نگرم
من به نومیدی خود معتادم
...
ماه سرخست و مشوش
و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است
ابرها همچون انبوه عزاداران
لحظه باریدن را گویی منتظرند
...
پشت این پ ن ج ر ه شب دارد میلرزد
و زمین دارد
باز میماند از چرخش
پشت این پنجره یک نامعلوم
نگران من و توست
ای سراپایت سبز
باد ما را خواهد برد
باد ما را خواهد برد
باد ما را...
با سلام و درود بر نینوچکای عزیز و مهربان ،
بسیار زیبا و دل نشین بود
آقای روانکاو
تا حالا وبلاگ توی قاب خیس این پنجره ها را خوانده ای ؟
ای خرداد ماه لعنتی!
این ژانوس ما هر دو چهره اش زیباست
ااااوووووو. اینجا چه خبره؟ من یه مدت حوصله اینترنت نداشتم و این همه پنجره اینجا باز شده؟ :)) چه خوبه این پست. همون آرامش قدیمی از نوشته ها. دل من تنگ شده بود
با سلام و درود بر نینوچکای عزیز و مهربان ،
امروز وقتی شد و مطالب عقب مانده از شما را مرور کردم
خیلی جالب و دل نشین بود مخصوصا فال سهراب
قلم دل نشینی داری و ما را با این قلم سحر میکنی .
سال نو بر شما و خانواده محترمتان مبارک باد.