......
خیابان کالج ..خیابانی است شرقی غربی در محدوده ی پایین شهر تورنتو.. در امتداد این خیابان به غرب برویم .. به محله ی ایتالیا یی ها می رسیم با رستوران ها و بار ها و پاتوق ها سبک اروپایی ..که میزهایی با شمع های روشن دارند و پشت پنجره هاشان پرده های ضخیم زرشکی..
غرب تر که برویم .. می شود محله ی پرتقالی ها..که کوچه ها و ساختمان ها و مغازه هایش مرا یاد کوچه پس کوچه های محله ی جمالزاده می اندازد و خیابان شانزده آذر و بزرگمهر و آن طرف ها! البته شاید هم چندان ربطی نداشته باشد ..اما من که یاد آنجا ها می افتم!
محل کار جدید من این جاست.. در هم صحبتی ِ این پرتقالی های نازنین! فعلا که به ؛ اُلا ؛ و ؛ اُبریگادو ؛ - سلام و متشکرم - بسنده میکنیم ! تا بعد ببینیم چه می شود!
این روز ها نوشتنم نمی آید.. دوست دارم پنجره ای پیدا کنم و بگذارمش اینجا و پشتش قایم شوم..همین!
این پنجره با تصنیف اشک مهتاب ِعلی ِ آوازهای روزانه..پناهی برای امروز ..
نینا
این موسیقی من را یاد دوران نوجوانی ام انداخت ٫ بابا همیشه زمزمه می کرد.
پسزم با اهنگ وبلاگت خوابید!!
پنجره ء این پستت حال عجیبی داشت!!... چرا؟
سکوت اب میتواند
خشکی باشد و فریاد عطش؛
سکوت گندم میتواند
گرسنگی باشد و غریو پیروزمند قحط؛
همچنان که
سکوت افتاب
ظلمات است-
اما سکوت ادمی
فقدان جهان و ...
غریو را تصویر کن!
...
نمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم
و ان نگفنیم که به کار اید؛
چرا که تنها یک سخن
یک سخن در میانه نبود:
-...
ما نگفنیم
تو تصویرش کن!
شاملو
دانشگاهم و نمی تونم موسیقی رو گوش بدم):
تصور خیابان ها و محلات پرتغالی برایم جالب بود
ازشان بیشتر بنویس برایمان
هممممم
یک میز توی یک رستوران ایتالیایی ها رزرو میکنی ..از اون میز های بیرون توی پیاده رو ...
برای سفر آینده ...انشاالله
مهمون شماییم دیگه ؟
سلام...!این روزها همه چیز رنگ تنهاییست دوست قدیمی... می بینمت...یکشنبه!
خوشحالم برای روزهای جدیدت نینا جانم..
واااااااااااااااای چه خبر خوبی!!!!!!!
نمی دانم نوشته هایت چه سری دارد که اینطور به دل می نشیند ..
راه ارتباطی ندارید ؟
خوشحالم که اکثرن می خوان همون شب حل و فصلش کنن
سلام نینایی...مشغول زندگیم شدید..و عجیب دلم می تپد برای تنها ماندن برای تنها بودن...خودت باشی و هیچکس دیگر...حال و حوصله ندارم ...آدم ها شده اند خوره روحم..از همه فراریم...از همه...این را هم فهمیده بودی دکتر جانم...تیپ شخصیتی شهودی-درونگرا حالا تیپ غالب من است..خودت تا تهش را برو...
راستی نینا...حدست درست بود..در مورد چیزی که گفتی باعث عدول کردن از بعضی قانون ها می شود...باید بهت زنگ بزنم...شاد باشی گلکم...
اخ اره منم همیشه پشته پنجره قایم میشم.
اغهنگه یه طوری بود از اونایی که اشک و اهه منو در میاره و بقیه چپ چپ نگام میکنن که دختر تو هنوز بچه ای زوده بره این طور گریه ها! و اهنگ ها!
فردای شبهایی که بهت زنگ می زنم...تمام روز و شب بعدش ..تا چند تا شب و روز دیگرش ...صدایت هی توی گوشم ...توی دلم ...می پیچد...دلتنگتر می شوم برایت...