گفتم شعر آینه در آینه استاد سایه را برایت بنویسم :
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است امی بس غم و شادی که پس پرده نهان است گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنر گام زمان است تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است آبی که بر آسود زمینش بخورد زود دریا شود آن رود که پیوسته روان است باشد که یکی هم به نشانی بنشیند بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است از روی تو دل کندنم آموخت زمانه این دیده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دریغا که در این بازی خونین بازیچه ی ایام دل آدمیان است دل بر گذر قافله ی لاله و گل داشت این دشت که پامال سواران خزان است روزی که بجنبد نفس باد بهاری بینی که گل و سبزه کران تا به کران است ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی دردی ست درین سینه که همزاد جهان است از داد و داد آن همه گفتند و نکردند یارب چه قدر فاصله ی دست و زبان است خون می چکد از دیده در این کنج صبوری این صبر که من می کنم افشردن جان است از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود گنجی ست که اندر قدم راهروان است
ایول خوشم اومد ببخشید سلام کردن یادم رفت خوب حول شدم واقعا قشنگه واقعا عکس های زیبایه همین طور به کارت ادامه بده اگه وقت کردی یه سری هم به وبلاگه حقیر بنده بزن بای
سلام و درود بر نینوچکای عزیز و مهربان ،
گفتم شعر آینه در آینه استاد سایه را برایت بنویسم :
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
امی بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل آدمیان است
دل بر گذر قافله ی لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است
روزی که بجنبد نفس باد بهاری
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردی ست درین سینه که همزاد جهان است
از داد و داد آن همه گفتند و نکردند
یارب چه قدر فاصله ی دست و زبان است
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کنم افشردن جان است
از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود
گنجی ست که اندر قدم راهروان است
ایول خوشم اومد
ببخشید سلام کردن یادم رفت خوب حول شدم
واقعا قشنگه واقعا عکس های زیبایه همین طور به کارت ادامه بده
اگه وقت کردی یه سری هم به وبلاگه حقیر بنده بزن
بای
منم همین طور. اما باور هم کردم که اون سرزمین یک کشور نیست . کوهستان است.
از دلتنگی .... نگو ......
به روزم ..................
دلتنگ کدوم سرزمین؟
عزیزم چشمه ها خشکیده... سخاوتمندی مرده...
تنها یادی از اون روزا مونده...!
نینای گل..
جات تو زندگیم خالیه...هنوزم وقتی از جلوی اون فروشگاه رد میشم،دلم یهو می ریزه