فقط من

......


می تازی.. همزاد عصیان!
به شکار ستاره ها رهسپاری.
دستانت از درخشش تیر و کمان سرشار

اینجا که من هستم
آسمان ..خوشه ی کهکشان می آویزد
کو چشمی آرزومند؟




در باغستان من ..شاخه ی بارور خم می شود
بی نیازی دستها پاسخ می دهد..

در بیشه ی تو آهو سر می کشد.. به صدایی می رمد




در جنگل من .. از درندگی نام و نشان نیست
در سایه-آفتاب دیارت .. قصه ی خیر و شر می شنوی..

من شکفتن ها را می شنوم
و جویبار از آن سوی زمان می گذرد..
.....




تو در راهی
من رسیده ام


 

اندوهی در چشمانت نشست..  رهرو نازک دل!
میان ما راه درازی نیست :  لرزش یک برگ.

سهراب سپهری

.............











.................................



پس فردا که بیاد این وبلاگ میشه دوسالش
امروز
اما
هنوز
یکسالشه !