.......


روزی فیلسوفی از یک استاد ذن پرسید:
 
 اگر جوجه غازی را درون یک بطری بیاندازم و به آن غذا دهم تا جوجه رشد کند و به یک غاز کامل تبدیل شود .
چگونه میتوانم آن را از داخل بطری بیرون بیاورم بی آنکه بطری را بشکنم یا غاز را بکشم؟

استاد ذن ناگهان دستهایش را به هم کوبید و فریاد بلندی زد!

فیلسوف از جا پرید و یکه خورد!
 
استاد گفت: دیدی! غاز بیرون آمد!


.........................

کله ام پر از غاز هایی اند که یه زمانی جوجه بودند!
نظرات 3 + ارسال نظر
مازيار دوشنبه 17 اسفند 1383 ساعت 10:28 ق.ظ http://future2010.blogsky.com

سلام...
خيلی قشنگ بود...
بايد اعتراف کنم منو هم به فکر واداشت...
از اينکه به کلبه من سرزدی ممنون...
ميتوانيد پاسخ خودتون رو ببينين...
از بابت شعر احمد شاملو هم ممنون...
به نام شما در صفحه وارد کردم...
موفق باشی...

عشق تیره سه‌شنبه 18 اسفند 1383 ساعت 10:40 ق.ظ http://dark-love.blogsky.com

سلام
وبلاگت توپی داری
به من سر بزن
بای

بروبچ ایران سه‌شنبه 18 اسفند 1383 ساعت 10:41 ق.ظ http://barobachiran.blogsky.com

سلام
وبلاگ خوبی داری
موفق باشی
بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد