.....

خانه جدید من یک خانه خیلی خیلی قدیمی است در یک محله قدیمی با پنجره هایی بزرگ و البته پرده هایی از حصیر. در خانه جدید قدیمی من  گیاه پشت پنجره  هر روز برگهای جدیدی میدهد. و من هر روز با همان عود های قدیمی خانه جدیدم را معطر میکنم و در آشپزخانه غذاهای جدیدی با ادویه های قدیمی ام میپزم . به دیوارهای این خانه ی جدید عکسهای قدیمی ام را قاب کرده ام و هر روز از این خانه قدیمی به سر کار جدیدم میروم.
و روز پس از روز اتفاقات جدید تبدیل به خاطرات قدیمی میشوند..
و روز پس از روز ...من جدید ها را با هر چه قدیمی است در هم میکنم..
و روز پس از روز قدیمی تر اما جدید میشوم. درست مثل خانه ی جدیدم که یک خانه ی قدیمی است.

..........................
نظرات 5 + ارسال نظر
فرید جمعه 15 مهر 1384 ساعت 09:08 ب.ظ http://pashew-life.blogsky.com

سلام تبریک میگم وبلاگ قشنگی داری مطالب قشنگی نوشتی من باز هم سر میزنم شما هم به ما سر بزنید خوشحال می شم

آرش شنبه 16 مهر 1384 ساعت 12:30 ق.ظ

سلام..
هم خونه جدید....هم کار جدید ....هر دو مبارک باشند:)

پیمان جوزی شنبه 16 مهر 1384 ساعت 01:04 ق.ظ http://jozidrv.blogspot.com

وقتی حصیر جلو پنجره را می بینم
حصیر تنم را می بینم که با بافت عجیبش
می پوشاند ولی مخفی نمی کند.
بسته است ولی هوا رد می شود
و نور

رزا شنبه 16 مهر 1384 ساعت 10:24 ق.ظ http://rosana.blogsky.com

قدیمی...قدیمی ها...قدیم ها...

شاد زی...

زیستن سه‌شنبه 19 مهر 1384 ساعت 03:17 ق.ظ http://www.zistan.persianblog.com/

یاد آواز نوری افتادم که می خوند
دلم از اون دلای قدیمیه از اون دلاس
که میخواد عاشق که شد
پا روی دنیا بذاره پا روی دنیا بذاره
حالا وسایل گرمایشش خوبه ؟ زمستون سردت نشه ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد