هدیه ی یکسالگی...

.....

برای کسی که می خواهیم دوباره دیده شود .‌ ‌
خوشحالیم از تولد یکسالگی تو.
ای کاش می شد همه باهم به شمع تولدت فوت میکردیم
ای کاش میشد همه با هم عکس میگرفتیم
و هدیه ای راکه برایت گرفته بودیم باز میکردی.
و آنگاه آرزوهایت را می شنیدیم .
چقدر رنگ سفید وقرمز این روز ها به تو می آید ...
قبلا این چنین نبود
در تقارن زمان ،   ۱به ۳۵ تو را دیدیم
ولی تقارن زمان  ۱به ۵۵ ها را هنوز ندیدیم !

     ۱۱/۸/۱۳۸۴  بابا

....................... 

پدرم مرد عجیبی است..
برای من در دستهایش
 حسی از ترس و امنیت را پنهان کرده است
پدرم مرد عجیبی است..
او خواسته هایش را در یک جعبه که مهر گذشته ها را دارد گذاشته
و کلیدش را هم دور انداخته است...

پدرم مرد عجیبی است..

او وقتی با ابروهایش اخم میکند ..با لبانش لبخند میزند
و وقتی با دهانش فریاد میکشد..با قلبش ترا به آرامشی دلنشین دعوت میکند...

پدرم مرد عجیبی است..

او همیشه فکر میکند..     او همیشه کار میکند
و من ...تنها وقتی که کسی باشد
 که فکر کند من مادر عجیبی هستم
میفهمم که پدرم اصلا مرد عجیبی نبوده است...

      و این را مادرم به من گفته است!

.................................

می بینی من چقدر خودخواهانه..فقط از دلتنگی های خودم حرف میزنم ؟

                                         

نظرات 3 + ارسال نظر
پیمان جوزی پنج‌شنبه 19 آبان 1384 ساعت 04:28 ب.ظ http://jozidrv.blogspot.com

همیشه واهمه ام
از دیده نشدن و ندیدن
و همان تقارن گرد زمان است
و شاید تنها هجومی است
چشم تر می آید و
بعد هیچ

زیستن جمعه 20 آبان 1384 ساعت 12:57 ق.ظ http://www.zistan.persianblog.com/

به این همه صمیمیت تعظیم میکنم !

A Friend سه‌شنبه 1 آبان 1386 ساعت 10:42 ق.ظ

من زاده شهوت شبی چرکینم / در مذهب عشق کافری بی دینم
پدر..............چه واژه ی بلند و استواری
امیدوارم گرمی تکیه گاه هیچکسی زودتر از عمرش سرد نشه!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد