کارت دعوت..!

........

این طوقیه نامه بره..
یه کارت دعوت می بره...

میره به سمت میدونی
که خورده بود آب و دونی

بهش گفته صاحبش
چه جوری بده کارت و بهش!

گفته :بشین کنارش..
گوش بده به درد و دلش..
حرف دلش تموم شد
چشاش و لبش خندون شد..

دستش و برات باز می کنه
تا پرات و ناز بکنه...

کاغذ و بذار تو مشتش
بپر برو رو پشتش...

اونجا بشین تا بگه آره!
اگه بگه نه کار تو زاره!!
.......

طوقی ما گناه داره
کسی تو کارش نه نیاره!


.........................................................................

این عکس و دیدم شاعر شدم! چپ چپ نگاه نکنین تروخدا!!     :) :)

 

نظرات 8 + ارسال نظر
جن حنگل پنج‌شنبه 29 دی 1384 ساعت 06:27 ق.ظ

:)

عبدالرضا پنج‌شنبه 29 دی 1384 ساعت 07:29 ق.ظ http://www.farsiyad.blogsky.com

سلام
وبلاگ قشنگی داری یه سر به من بزن ضرر نمیکنی. موفق باشی

پیمان جوزی پنج‌شنبه 29 دی 1384 ساعت 06:20 ب.ظ http://jozidrv.blogspot.com

پیمان جوزی پنج‌شنبه 29 دی 1384 ساعت 06:21 ب.ظ http://jozidrv.blogspot.com

قدم دوم در سال دوم
من هم طوقیم را می خوام پر بدم

بهزاد منفرد پنج‌شنبه 29 دی 1384 ساعت 11:26 ب.ظ http://behzad900.blogsky.com

نینا اینبار ذاتت را سپردی به آرزوآرزویی که هم من و هم تو حسرتش را می کشیم دگر آن پرنده نامه رسان مرد آن پرنده رفت تا نبیند این همه بدی را...

بهم سر بزن دلم هواتو کرده..

سالمم را به همهنرسان همه بدن..

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 29 دی 1384 ساعت 11:27 ب.ظ

نینا اینبار ذاتت را سپردی به آرزوآرزویی که هم من و هم تو حسرتش را می کشیم دگر آن پرنده نامه رسان مرد آن پرنده رفت تا نبیند این همه بدی را...

بهم سر بزن دلم هواتو کرده..

سلامم را به همه نرسان همه بدن..

زیستن جمعه 30 دی 1384 ساعت 01:40 ق.ظ http://www.zistan.persianblog.com/

کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد

نینوچکا جان چه شعر زیبایی نوشتی .....
واقعا هم که کبوتر همیشه نشانه و پیام آوره صلح و دوستیه
خیلی مخلصیم .....
تب و سرما خوردگی خوب ِ خوب شده که ایشالله

علی جمعه 30 دی 1384 ساعت 08:14 ب.ظ

شاعر نشدی ، شاعر بودی عزیز...
این دفه فقط وزن دارشو گفتی و حقا هم خوب گفتی..
هر بار که این شعرتو میخونم و چیزایی که نوشتی رو تصویر میکنم به قول حافظ دچار -دل میرود ز دستم- می شم یعنی قلبم هُررری میریزه پایین..و شعر یعنی همین !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد