در سکوت شب مهتابی برفی

 .....

توی حیاط . ایستاده کنار درخت سرو.
یک آدم برفی واقعی..بزرگ ..سفید سفید..
با دو چشم ذغالی سیاه و نگاه مهربانی که رو به پنجره است.
خط باریک لبخندش تا نزدیکی چشمها می رسد..
و روی کلاه و شال گردن سورمه ای رنگش دانه های ریز برف برق می زنند..
به رنگ سرخ اناری که قلبش است نگاه کنی..سرمای بیرون از یادت می رود.

توی اطاق. یک آدم برفی عروسک..کوچک و پنبه ای..
با کلاه و شال گردن قرمزش روی لبه ی طاقچه ی پنجره نشسته است ..
گونه هایش از گرمای اطاق گل انداخته اند ..
و با دو چشم تیله ای براق به آن طرف شیشه.. به حیاط.. خیره نگاه می کند.

در سکوت شب مهتابی برفی..
آن طرف.... رنگ نقره ای آسمان و پولک های رقصان برف...
و سایه هایی که روی سفیدی زمین به آبی می زنند ....
و صدای خش خش شاخه های درخت سرو.
......
این طرف..هرم نارنجی آتش و برق طلایی شراره هایی که بیرون می جهند... 
و صدای جوشیدن یک لحظه ی قطره ی آب از لا به لای هیزمها..

در سکوت شب مهتابی برفی...
از دو سوی یک پنجره ...
نگاهی ..که نگاهی دیگر را دنبال می کند...
و عروسکی.. که دستش را به سمت یک انار سرخ دراز کرده است.

.........................................

نظرات 5 + ارسال نظر
امید پنج‌شنبه 27 بهمن 1384 ساعت 03:46 ب.ظ http://raheomid.blogfa.com

کاش آن قلب داغ آدم برفی را آب نکند....

پیمان جوزی جمعه 28 بهمن 1384 ساعت 12:47 ق.ظ http://jozidrv.blogspot.com

:)

میگون جمعه 28 بهمن 1384 ساعت 02:33 ق.ظ http://my-private-room.blogspot.com

اون که تو خونس جاش امن تره

سیاوش یکشنبه 30 بهمن 1384 ساعت 02:51 ق.ظ http://tanbooremast.blogsky.com/

مثل همیشه زیبا . خوش باشی و سلامت . ممنون.

ایلا شنبه 29 دی 1386 ساعت 10:15 ب.ظ http://www.nedayemonady.persianblog.com

خداوندا، دانه های عشقت را در قلبم می کارم و این دانه ها را با ایمانم
تغذیه می کنم و با دعایم آبیاری می کنم .
خداوندا، تـو را سپاس می گـویم که شادیم ، بخـشی از و جود مـن است
که هر گز از من جدا نمی شود زیرا منشأ آن روح توست که در درون من است . . .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد