......

این لحظه و موسیقی باخ

نا میرایی این لحظه
در کشش آرشه های ویولون
و
میرایی این لحظه
در پرش نوت های فلوت

و گامهای پیانو....
 تنفسی که با هر دم و باز دم
زندگی و مرگ را به هم وصل میکند

این لحظه و موسیقی باخ
ویولون
فلوت
پیانو
یا
نگاه تو
صدای تو
و ضرباهنگ قلبت....

.................................
 

نظرات 7 + ارسال نظر
تنها پنج‌شنبه 4 اسفند 1384 ساعت 07:21 ق.ظ http://www.ebad.blogsky.com

خیلی وقته که به خوابم نمی آی ، تویی که تمام دنیای منی دیگه شعرای منو نمی خونی، تویی که تنها دلیل بودنی خیلی وقته که صدای پای تو، این سکوت کهنه رو نمی شکنه بعد تو انگاری تنهایی داره ، به دلم رنگ زمستون می زنه تو که نیستی آسمون واسه گلا ، قطره بارونی نمی باره

..آرش.. پنج‌شنبه 4 اسفند 1384 ساعت 12:14 ب.ظ http://VahmeZharf.persianblog.com

سلام...این لحظه و تو!...زیبا بود و سرشار از حسی که این موسیقی به تو داد.اگر او نبود،این موسیقی و ضرباهنگ همینقدر زیبا بود؟...شاد باشی.

..آرش.. پنج‌شنبه 4 اسفند 1384 ساعت 12:15 ب.ظ http://VahmeZharf.persianblog.com

...بابت لینک هم ممنونم.

..آرش.. پنج‌شنبه 4 اسفند 1384 ساعت 12:31 ب.ظ http://VahmeZharf.persianblog.com

سلام مجدد...امروز سریالی دارم نظر میدم!...آدم برفیت رو دوست داشتم،مخصوصآ اونی که توی حیاط بود.آخه ذات آدم برفی آب شدنه،من هم ذات هر چیز رو دوست دارم...داستان دخترک و پسرک بی سر هم خیلی اسرار آمیز بود.ولی چرا بی سر؟ اشاره ای بود به اینکه عشق را منطقی نیست؟یا اینکه همینطوری خواستی معلول باشند؟...ممم...و پیام هاتون جالب بود.سعی خودت راجع به فروغ هم ای بد نبود...لذت بردم...شاد باشی.

سیاوش جمعه 5 اسفند 1384 ساعت 03:54 ق.ظ http://www.tanbooremast.blogsky.com/

طبق معمول لذت بردم . ممنونم.

امید جمعه 5 اسفند 1384 ساعت 07:53 ق.ظ http://raheomid.blogfa.com

خیس خیس است جهان.....گر گرفته است زمان....جشن موسیقی وباران وشب وتنهایی است...وتو از خاطره ها می آیی........

سما جمعه 5 اسفند 1384 ساعت 10:58 ب.ظ

خیلی خوب نوشته بودید مطلب دکتر ناصری رو میگم .معلوم میشه شب قبل از خواب خونده نشده بود .لذت بردم.کتاب مهجورییه.مهجور درسته؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد