پنجره ی رو به دریا .. یا .. ظرف شکسته

......

 

..................................................

داشتم فکر میکردم..؛اگر با دیگرانش بود میلی...چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟؛ که همون موقع دوستم ازم پرسید.. به چی فکر میکنی؟ .. حالا شما بگین من چطوری به انگلیسی میتونستم بگم به چی فکر میکنم؟؟!!  :) همون موقع به نظرم اومد که بگم.. به یه پنجره ی باز رو به دریا.. 

نظرات 3 + ارسال نظر
امید جمعه 5 اسفند 1384 ساعت 07:58 ق.ظ http://raheomid.blogfa.com

دریا مرا به خود می خواند....گریزی نیست...باید رفت.............کاش می گفتی عشق گاهی بازبان تنفر سخن می گوید

آسمان جمعه 5 اسفند 1384 ساعت 10:54 ق.ظ


حالا لیلی آموخته تر شده بود. یک یک همه ی ظرف ها را از دست مردم می گرفت، بر زمین می کوفت و می شکست...

بیچاره مجنون، کاسه به دست، در گوشه ای ایستاده بود و بهت زده نگاه می کرد. بیچاره مجنون!
....
از وبلاگ بوف بصیر

پیمان جوزی شنبه 6 اسفند 1384 ساعت 02:59 ق.ظ http://jozidrv.blogspot.com

نینا جون سلام
پیمان خسته امروز به تو سر زد که خستگیش در بره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد