سلام...انصافآ عجب پنجره ایست! پنجره ای که حجم بزرگی از آزادی از آن پیداست.پنجره ای رو به عظمت کوهستان.چارهء دل گرفته ات شاید همان کتاب است.دلم گرفت که کمکی از دستم،برایت برنمی آید،دلم گرفت!.شاید این کمکی باشد.روی صندلی ات کنار پنجره بنشین و بگذار باد به صورتت بوزد.چشمانت را ببند و با باد،به کوهستان آخرین پنجره ات برو.می توانی!هم باد تو را دوست دارد،و هم تو آن پنجره را دیده ای.فقط باید از آن بگذری...شاد باشی.
نینوچکای عزیز سلام به به چه منظره زیبایی !!! ولی باید بگم من از پنجره هایی که از درون به بیرون نگاه میکنند میترسم ..... ترجیح میدم از بیرون به پنجره ها نگاه کنم .... بی دردسر تره .... حالا شما میگی اسم بیماریم چیه ؟ :))
من هم امروز کله ام پر بود از همه جور جونور
دلم هم برای گیتارم تنگ شده بود
ولی may داره می رسه
سلام نینا...
نبینم خانم دکتر ما دلش بگیره....یه کمش اشکالی نداره...آخه غربت بدون دلتنگی که اصلا معنی نمیده...اما بیشترش نه...
غازها اگه بپرن خوبه که نه؟ خاصیت کتابیه که داری می خونی لابد. عاشق اون حسیم که بعد از خوندن بعضی کتابا به آدم دست میده..
قسمتی از خموشانه ...هدیه ای برای قسمتی از دلتنگی ها
امیدوارم رسیده باشه
سلام
امیدوارن تا الان دلت پر بشه از شادی و سرور
میدونی بهار تنها کسایی دلشون میگیره که تنها هستن
نه ؟/*؟*/
اما من اون پنجره ای برای نوشته ۲۷ اسفند گذاشتی رو خیلی بیشتر دوست دارم...
زیبا می نویسی عزیزم.
خدا گفت :نه! نه کسی و نه چیزی."هیچ چیز"توشه توست و "هیچ کس"معشوق تو در سفری که نامش "عشق "است و "مبارزه"...
و آنگاه خدا چمدان سنگین عاشق را از او گرفت و راهی اش کرد.
عاشق راه افتاد.سبک بود و هیچ چیز نداشت جز چند ثانیه که خدا به او داده بود.
عاشق راه افتاد و تنها بود و هیچ کس را نداشت جز خدا که همیشه با او بود...
جز خدا که همیشه با او بود...
سلام...انصافآ عجب پنجره ایست! پنجره ای که حجم بزرگی از آزادی از آن پیداست.پنجره ای رو به عظمت کوهستان.چارهء دل گرفته ات شاید همان کتاب است.دلم گرفت که کمکی از دستم،برایت برنمی آید،دلم گرفت!.شاید این کمکی باشد.روی صندلی ات کنار پنجره بنشین و بگذار باد به صورتت بوزد.چشمانت را ببند و با باد،به کوهستان آخرین پنجره ات برو.می توانی!هم باد تو را دوست دارد،و هم تو آن پنجره را دیده ای.فقط باید از آن بگذری...شاد باشی.
نینوچکای عزیز سلام
به به چه منظره زیبایی !!! ولی باید بگم من از پنجره هایی که از درون به بیرون نگاه میکنند میترسم ..... ترجیح میدم از بیرون به پنجره ها نگاه کنم .... بی دردسر تره .... حالا شما میگی اسم بیماریم چیه ؟ :))
این پنجره های شما انصافا همه زیبا هستند.
پرواز غازها اغاز مهاجرت پرستو هاست باور کن