جادوی لحظه ها

.....

 

اولین ها و آخرین ها.... نقطه هایی درشت و رنگی روی صفحه ی خاطرات ما..آمده اند که بمانند.. حضورشان نقطه های میانی را کوچک و بی رنگ میکند...
اولین ها را به ذهن می سپاریم و آخرین ها را به دل.
یاد اولین ها را با دیگران تقسیم می کنیم و خاطره ی آخرین ها را برای خودمان نگه می داریم..
اولین روز مدرسه توی دفترچه ی خاطرات ثبت میشود..
آخرین نگاه تو از پشت پنجره.. در قلب من!


.....
کلاس مدرسه.بوسه.نگاه.سفر. تولد . حضور.چای.قهوه.گل.کتاب.دوست
سیب.نفس.عشق.. 
واژه ی اولین یا آخرین را که به آنها اضافه کنی..
آخرین کلاس مدرسه..دیگر هر کلاس مدرسه ای نیست!...
اولین نگاه..آخرین بوسه..نه هر نگاهی! نه هر بوسه ای ست...
آخرین نفس..اولین عشق.. نه آن نفس است! نه همان عشق..
آخرین ها را میخواهی تکرار کنی.. انگار که نمیدانی آخرین اگر تکرار شدنی بود آخرین نبود...
و اولین ها را چه دست نخورده و تکرار نشدنی میخواهی....
 
....
اما
 نه  آن اولین و به یاد ماندنی ترین..
نه  آن آخرین و فراموش نشدنی ترین .. 
نه هیچ کدام ..! 
هیچ کدام.. با جادوی لحظه ها برابری نمیکند.. 
این لحظه که هست..
 این لحظه که رفت...
ناب ...اولین ..آخرین..
در جادوی لحظه ها .بوسه همیشه بوسه می ماند و  عشق همیشه عشق..
در جادوی لحظه ها هر روز را.. زندگی میکنی..و آدمها را لا بلای کاغذ ها و یاد ها و خاطره ها زندانی نمیکنی!..
 در جادوی لحظه ها هر نفس را نفس میکشی!.. و هر سیب را مزه میکنی..  
....
در جادوی لحظه ها ست که نگاه تو همیشه پشت پنجره می ماند..
نگاهی که نه اولین است..و نه آخرین...

.......................................................