.....


 

تنم را بکشم به لبهات
میسوزم؟
یا آب میشوم؟
....
بگذار برایت کتاب بخوانم
بنشین اینجا
کتاب را بگیر توی دستهات
ورق بزن
دستم را دورت حلقه میکنم
از بالای شانه ات
کتاب
نفس میکشم
لای موهایت
ورق بزن
...
اگر توی گوش ات گفتم
دوستت دارم
و فرار کردم چی؟
...
از پله های کودکی
بالا می آیم
تاب میخوری در تنهایی من.
عاشقت میشوم.
...
کتاب را بالا بگیر.. ببینم!
گاهی هم برگرد و بوسم کن.
حواست به داستان هست؟
نه
بیا از اول شروع کنیم.
دیدی؟
دیدی باز عاشقت شدم؟
...
عباس معروفی

...........................................

- یه آرزو کن!
-کردم!
-کدوم چشمته؟
ـاین!
-نه!..اون یکی بود!..
و میخندیم.