......

پرتوی که می‌تابد از کجاست؟
یکی نگاه کن
در کجای کهکشان می‌سوزد این چراغ ِ ستاره تا ژرفای پنهان ِ ظلمات
را به اعتراف بنشاند:
انفجار ِ خورشید ِ آخرین
به نمایش ِ اعماق ِ غیاب
در ابعاد ِ دلهره.



آن
 
  ماه نیست
دریچه‌ی تجربه است
تا یقین کنی که در فراسوی این جهاز ِ شکسته‌سُکّان نیز
آنچه می‌شنوی ساز ِ کَج‌کوک ِ سکوت است.

تا
 
  یقین کنی.

تنها
ماییم
ــ من و تو ــ
نظّاره‌گان ِ خاموش ِ این خلاء
دل‌افسرده‌گان ِ پادرجای
حیران ِ دریچه‌های انجماد ِ هم‌سفران.

دستادست ایستاده‌ایم
حیران‌ایم اما از ظلمات ِ سرد ِ جهان وحشت نمی‌کنیم
نه
 
  وحشت نمی‌کنیم.

تو را من در تابش ِ فروتن ِ این چراغ می‌بینم
آن‌جا که تویی،
مرا تو در ظلمت‌کده‌ی ویران‌سرای من در می‌یابی
این‌جا که من‌ام.


شاملو
.................................................

برای تو و من ..اینجا و این چنین که ما ییم.