.......

 


ای مهربانتر از برگ در بوسه‌های باران
بیداری ستاره، در چشم جویباران

آئینهء نگاهت؛ پیوند صبح و ساحل
لبخندِ گاه گاهت؛ صبح ِ ستاره باران

بازآ که در هوایت، خاموشیِ جنونم
فریادها بر انگیخت از سنگ ِ کوهساران

ای جویبار ِ جاری ! زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران

گفتی : "به روزگاری مهری نشسته!" گفتم :
"بیرون نمی‌توان کرد، حتی به روزگاران"

بیگانگی ز حد رفت، ای آشنا مپرهیز
زین عاشق ِ پشیمان، سرخیل شرمساران

پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار ِ زندگی را زین گونه یادگاران

وین نغمهء محبت، بعد از من و تو مانَد
تا در زمانه باقیست آواز ِ باد و باران






...................................

کنسرت ؛همنوا با بم؛ برای من اولین کنسرت شجریان بود ..و آخرین کنسرت.. قبل از آمدنم به اینجا.. چه شور و حالی داشتم آن روزها.
جای ما روی بالکن بود.. یادم می آید در همین تصنیف بود..روی صفحه ی نمایش.. دوربین چهره ی شجریان را نشان میداد.. با تعجب دیدیم صدای شجریان از دهان بسته در می آید!! .. بعد که دوربین بلافاصله همایون را نشان داد ..فهمیدیم اوست که جای پدر میخواند!! دوربین چی هم اشتباه کرده بود!!!
خیلی وقت بود دلتنگی نکرده بودم...
امروز دلتنگ بودم ولی..
چون بوسه های باران.