......


شهر من
مردمی که پشت چراغهای قرمز زندگی میکنند
شهر من
مردمی که سرویس پیام کوتاه تلفن شان هرگز قطع نمیشود
شهر من
خانواده ی ۵ نفری که در بزرگراه مدرس گدایی میکنند
شهر من
گل نرگس میفروشد در خیابان توحید مردی که آویزان کرده به گردنش : پس از ۵ سال از زندان آزاد شده ام
شهر من
برج های کوچه های محله ی دروس
شهر من
بوی عرق و گازوئیل و سرب در هوای ابری بعد از ظهر
شهر من
کافی شاپ های تاریک و دنج
شهر من
سینه زنی عاشورا و جشن روز والنتاین
شهر من
ترس ..ارعاب.. رشوه .. خلاصی
شهر من
پیست اسکی دیزین
شهر من
پیکان.. مشروب .. جاده ی شمال
شهر من
از خاک سفید ..تا قلعه حسن خان
شهر من
پیست تیر اندازی با کمان ولنجک
شهر من
مردمی که همه گنگ
شهر من
اینجا ست

آیا؟


...............................................