زندگی کوانتمی در یک دنیای نیوتونی تجربه ی غریبی است!

......

در دنیای فیزیک نیوتونی آنچه اتفاق می افتد کاملا قابل پیش بینی است.یعنی اگر اجزای یک اتفاق را بشناسیم رسیدن به نتیجه ی آن اتفاق کار دشواری نیست. قضیه همان سه قانون نیوتون است و تعمیم دادن آن به آنچه پیرامون ما می گذرد.
در این دیدگاه تکلیف زمان که معلوم است..کمیتی است مطلق که مستقل از فضا و به طور پیوسته جریان دارد و قابل اندازه گیری است..فضا هم که کمیتی بی حرکت و ساکن و بی نهایت است..و حرکت هم یعنی جابجایی جسم که خاصیت ذاتی اشیا است..در این دنیا میتوان مسیر حرکت را محاسبه و پیش بینی کرد و نه تنها نیروهایی که بر حرکت اثر میگذارند را میتوان تشخیص داد بلکه مقادیر آنها را هم با دقت میتوان محاسبه کرد و هر حرکتی علتی دارد و بنابراین اگر علت معلوم شود اتفاق بعدی قابل پیش بینی خواهد بود...میگویند طبق این تفکر همه چیز و هر اتفاقی کاملا حساب شده است و در این جهان هیچ چیزی از روی شانس و تصادف به وقوع نمی پیوندد و همه چیز نتیجه ی کار ماشین جهان است و از قبل تعیین شده و وجود و عدم وجود انسان هیچ تاثیری بر عملکرد جهان ندارد...
تا اینجا درست!
کار ما را فیزیک کوانتمی مشکل میکند! دنیایی که در آن فضا و زمان مستقل از هم نیستند بلکه مفاهیمی نسبی هستند و با همدیگر معنی پیدا میکنند ...و بعد این اصل عدم قطعیت! که مثل زلزله ی ۷ ریشتری پایه ی محکم برنامه ریزی های بشری !! را میلرزاند. اینکه بدانی خود ـ عمل مشاهده میتواند اتفاقات را تغییر دهد و آنچه واقعا اتفاق میافتد متفاوت از چیزی است که مشاهده میشود! فرض کنید بخواهیم زندگی داخل یک کندوی عسل را ببینیم ..اگر بخواهیم با دوربین وارد کندو شویم حضور ما و دوربین موجب آشفتگی محیط خواهد شد و رفتار زنبورها متفاوت از رفتاری خواهد بود که معمولا دارند و میزان و شدت اختلاف بستگی به میزان مزاحمت ما خواهد داشت.
در دنیای نیوتونی چه من و شما باشیم چه نباشیم در هر حال زمین میگردد و الکترون دور هسته ی اتم میچرخد! اما در دنیای کوانتم آنچه در جهان اتمی اتفاق میافتد بستگی به حضور من و شما دارد! اینکه نور موج باشد یا ذره بستگی به این دارد که شما چه جور میخواهید! این تفکر موجب شده که بعضی از دانشمندان کوانتم پا را فراتر نهند و بگویند اصلا اتم تا وقتی موجودیت دارد که ناظری وجود داشته باشد تا آنرا مشاهده نماید..اگر ناظر نباشد اتم هم وجود ندارد!
این برداشت عواقب زیادی دارد! و آن اینکه آنچه ما واقعیت میبینیم و یا فکر میکنیم که واقعیت دارد تنها زاییده ی فکر و در نتیجه ذهن ماست!و در ابعاد بزرگتر میتوان درک کرد که رفتار این جهان و اتفاقاتی که در آن میافتد متاثر از حضور ما در در این جهان است و مقدار این تاثیر بستگی به نحوه ی حضور ما و طرز فکر ما دارد! و آنچه اتفاق میافتد کاملا متفاوت از استنباط انسانهاست..چرا که حضور ما انسانها اتفاقات را تغییر میدهد!
پس چه چیز واقعیت است؟
اصلا واقعیتی وجود دارد؟  ..اگر دارد چه شکلی است؟ چون به محض اینکه آنرا بخواهیم ببینیم دیگر آن واقعیتی نیست که بوده!! این آن چیزی است که ما میبینیم!!
حالا فکر میکنید این جمله ربطی به ماجرا دارد که : گنه کرد در بلخ آهنگری ..به شوشتر زدند گردن مسگری!  !!
یا مثلا فکر میکنید اگر همه ی مردم دنیا روی کره زمین همزمان با هم برای چند لحظه کاملا زمین را ثابت و بی حرکت تصور کنند.. میتوانند زمین را متوقف کنند؟ ؟..
......
خیلی خیلی وحشتناک است!
 فکر میکنم باید تصاویر ذهنم را روشنتر و شفافتر و تا جاییکه میشود بی عیب و نقص کنم..باید مراقب نحوه ی مشاهده ام باشم! باید بدانم و خوب هم بدانم که چه میخواهم ببینم !... من مسئول نحوه ی مشاهده ام هستم.. باید از چهارچوب تمام آن تعریفهای نسبی بیرون بیایم..  
من میتوانم تغییراتی ایجاد کنم و اتفاقات اطرافم را عوض کنم..
و این خیلی خیلی وحشتناک است! ..
...
....
من نباید انقدر کتابهای پردردسر بخوانم !
واقعا وحشتناک است!!!


.......................................................

بلایی که به سر من آمد بعد از مطالعه ی بخشی از کتاب ؛یک؛ دکتر ناصری..